چکیده:
«نفثهالمصدور» تالیف زیدری نسوی، اغلب به مثابه متنی نگریسته شده است که بخشی از واقعیت تاریخی حمله مغول را به بیانی عاطفی روایت کرده است. اما در مقاله حاضر میکوشیم تا نشان دهیم که نویسنده این کتاب در فرصت مناسبی، که البته آن را مرهون سمت درباریاش است، به «تاریخنمایی» دست زده است و وقتی مطمئن شده که کار مخدومان سابقش پایان یافته است، با استفاده از سابقه تحریر سیره جلالالدین و بهرهگیری از سمت دیوانی، نفثهالمصدور را به مثابه گواه برائت خود از اتهام فرار از حمله مغول نگاشته است. با استفاده از شواهد متنی و قرائت تنگاتنگ متن درمییابیم که زیدری با بهرهگیری از ژانری که برای روایت اثرش برگزیده است، یعنی روایت تاریخی، واقعیت را در جهت مقصود خویش تغییر داده و به این ترتیب ذهن خواننده امروزیاش را نیز تسخیر کرده است. این راهکارها از گردآوردن عناصر چهارگانه طبیعت و بهرهگیری از ساختار قصیده در نثر آغاز میشود و تا درازگویی و ممانعت از شکلگیری گفتوگو پیش میرود.
خلاصه ماشینی:
یافته ها نشان می دهد که مؤلف نفثه المصدور در اثر خود، افعال خود را - نیک و بد - به تقدیر و بخت و روزگار نسبت داده است : تدبیر در میدان تقدیر چون گـوی سـرگردان شده (زیـدری، ١٣٨٩: ٢)، خواستم که از شکایت بخت افتـانخیـزان کـه هرگـز کـام مـراد شیرین نکرد (همان : ٤)، قسام سعادات ورق مرادات درنوردیده است (همان : ٥)، دور روزگـار دردی درد درداده (همان)، خاطر از تصاریف احوال روزگار چون زلف دلبران پریشان است (همان : ٧)، در دل سر مویی نه که تیر جزمی از آسیب زمانه بـدو نرسـیده اسـت (همـان)، طرفی از معاملت روزگار بی مجاملت که خرمن ارتفاع را بر باد داد (همان)، سعادتریـزهای که به پر و بال آن می پریدم نه چنین کـه هسـت بـی جـان بـود (همـان: ١٠)، روز بـه روز فروشده برنگشته بود (همـان: ١١)، تیقظ و بیداری و تحفظ و هوشـیاری مـن بنـده، بلکـه عون و نگاهداری باری که پراننده هر بی پروبال و نگاهدارنده هر بی عم وخالی است (همـان: ١٤)، تقدیر آسمانی پرده غفلت ورای رأی و بصیرت فروگذاشـت (همـان: ١٧)، از غـم چـو گریز نیست ، باری غم تو (همان: ٢٤)، جد کارساز چون پدران دلنواز، ارشاد و هـدایت لازم شمرد (همان)، اتفاقات موافق که نتیجه سعادات تواند بود (همان: ٣٨)، بخت خفتـه خـواب خرگوش بر آن غافلان غالب گردانیده بود (همان: ٣٩)، بخت خفته اهل اسلام بـود (همـان: ٤٧)، از ارتفاع خرمن سپهر برخورداری مجوی (همان: ٤٩)، شب واقعه ، کوری بخت و ناآمد کار (ص ٥١)، آفریدگار به واسطه ملوک عظام انصـاف از او بسـتد (زیـدری، ١٣٨٩: ٦٨)، ایـن خاک توده خانه پاداش و کیفر است (همان)، به تصـاریف روزگـار و لگـدکوب دهـر غـدار ابواب مطمع هر ناکس گشته بودند (همان)، به تغاییر احداث زمان مقصد هر خـس شـده (همان)، وین کار دولت است کنون تا کرا رسد (همان: ٧١)، حاکم قضا سرنوشت کـل حـی سیموت مسجل کرده است (همان: ٧٤)، از ناآمد کار و بدآمد روزگار (همان: ٧٥)، ساقی ایام دردی درد بازپس گرفته است ، بعد از این درخواهد داد (همان: ٨٨)، پایبسته تقدیر را بـر چارپای بستند (همان: ٩٣)، پای را از خزانه فکسونا العظام لحما دیگربار کسوت نـو دادنـد (همان: ٩٦)، حسابی که به ده انگشت تدبیر برهم گرفته بودم به یک ایمـای تقـدیر بـرهم زده شد (همان: ١٠٠)، به دایت سعادت و ارشاد بخت روی به درگاه نهـادم (همـان: ١١٥)، از بوالعجب بازی ایام دست پاک و حقه تهی ماندهام (همان: ١٢٢).