چکیده:
یکی از مسائل مهم در ارتباط میان علم و دین، نوع تعاملی است که دو حوزه دین و علم تجربی با یکدیگر دارند. به منظور فهم بهتر این تعامل، لازم است نقش مفاهیم و آموزههای دین در روند حرکت علم ارزیابی گردد. این مقاله برآن است تا درباره آموزههایی از دین سخن بگوید که نقش مثبتی در رشد و حرکت علم تجربی داشته است و القای این نوع مضامین به جامعه موجب ترغیب ایشان به علم تجربی میشود. بررسی این آموزهها و مضامین دینی همچنین میتواند ما را در رسیدن به علمی که مطلوب دین است، راهنمایی کند. این آموزهها در دو حوزه نظری و عملی ارزیابی خواهد شد. آموزههای نظری عمدتا در قالب مبانی متافیزیکی علم تجربی در جریان حرکت علم اثرگذار بوده و آموزههای عملی عمدتا در قالب امور انگیزشی به رشد علم کمک کرده است.
One of the most important issues in the relationship between science and religion
is the type of interaction that the two areas of religion and experimental science
have with each other. In order to better understand this interaction, it is necessary
to evaluate the role of the concepts and teachings of religion in the process of
science developments. This article seeks to talk about the teachings of religion
that have had a positive role in the growth and movement of empirical science
and inducing such themes in society encourages them to empirical science.
Studying these religious doctrines and themes can also guide us to the science
that is desirable to religion. These doctrines will be evaluated in both theoretical
and practical areas. Theoretical teachings have been largely influenced by the
metaphysical foundations of experimental science during the course of science,
and practical teachings have largely contributed to the development of science in
the form of motivational matters.
خلاصه ماشینی:
به منظور فهم بهتر این تعامل، لازم است به این نکته توجه کنیم که مفاهیم و آموزههای دین در روند حرکت علم چه نقشی داشته است؟ این نقش گاهی به صورت مثبت و گاهی به صورت منفی بیان شده است؛ یعنی ادعا میشود مفاهیم و مضامینی در دین وجود دارد که القای آن به جامعه موجب ترغیب به علوم تجربی و یا در مقابل، باعث بیمهری و دور شدن از این علوم میشود.
برای مثال، برخی بر این عقیدهاند که نگاه توحیدی مسیحت از آن رو که اعتقاد به نظم و انسجام در جهان را به دنبال دارد، قابل فهم بودن طبیعت را نتیجه داده است، و این خود از پیشفرضهای مهم علم جدید است و در نتیجه، به بالندگی علم تجربی کمک بسزایی کرده است.
ابتدا به بعضی از پیشفرضهای اساسی علم اشاره میکنیم و در ادامه، نقش آموزههای دین اسلام را نسبت به آنها ارزیابی خواهیم کرد: اینکه طبیعت مادی عینی مستقل از ما وجود دارد، از اولیترین پیشفرضهای علم تجربی است.
حال سؤال اساسی این است که آیا اعتقاد به مسخر بودن طبیعت بدین معنا، در آموزههای دین اسلام وجود دارد یا خیر؟ قرآن در آیات متعددی از تسخیر طبیعت برای بشر سخن میگوید.
نتیجهگیری دین اسلام با داشتن آموزههای نظری مانند «اعتقاد به واقعیتی خارج از ذهن» و «اعتقاد به قابل فهم بودن طبیعت» و همچنین «باور به وجود نظم در عالم»، که همگی از پیشفرضهای علم تجربی امروز است، نقش مثبتی در پیشرفت علم تجربی داشته است.