چکیده:
تجرد نفس از مباحث مهم در فلسفه و کلام اسلامی است. سید مرتضی و علامه حلی، دو متکلم برجسته شیعه، درباره ماهیت نفس دیدگاه متفاوتی دارند. سید مرتضی تجرد نفس را انکار کرده و قول به جوهر بسیط بودن نفس را باطل خوانده است. مهمترین دلیل او پیوستگی و وابستگی اعمال فکری و عقلی به امور بدنی است. امّا علامه حلی گویا تجرد نفس را میپذیرد. این مقاله در پی آن است که دلایل انکار تجرد نفس از منظر سید مرتضی را بررسی کند و دیدگاه علامه حلی را نشان دهد. چنانکه خواهیم دید، علامه حلی دلایل متکلمان و حکما، از جمله دیدگاه سید مرتضی، را در کتب خود آورده و نقد کرده و معتقد است ادله هر دو قوت و ضعفهایی دارد. علامه مهمترین دلیل در تجرد نفس را تجرد ادراک میداند، ولی گویا در اعتقاد به مجردبودن یا نبودن آن تردید دارد؛ او در مقام متکلم رویکرد جسمانیت نفس (نظریه اجزای اصلیه) را میپروراند.
Incorporeity of Soul is amongst important issues in Islamic theology and philosophy. Seyyed Morteza and Allamah Helli, two prominent Shiite theologue, adopt different views concerning the nature of Soul. Seyyed Morteza rejects the incorporeity of soul and denies the substantial immateriality of it. His main reason is dependence and coherence of intellectual and logical deeds to corporal affairs. However, Allamah Helli accepts the incorporeity of soul. The current research is an attempt to inquire into the reasons of Seyyed Morteza for rejecting the immateriality of soul and submit evidences for the position adopted by Allamah Helli. Allamah has investigated and criticized the views of the opponent theologues in his treatises and asserted that their views on rejecting incorporeity of soul, in spite of some advantages, suffer from some deficiencies. Though skeptical in his position, Allamah cites the incorporeity of perception as the major reason for incorporeity of soul. Yet, as a theologue, he adopts the approach of incorporeity of soul.
خلاصه ماشینی:
اگر فاعل امری غیر از آن باشد، چون حیات و قدرت در اختیار فاعل است ، وقوع فعل در غیر محل قدرت برای فاعل امکان پذیر نخواهد بود؛ زیرا به اختراع ٢فعل در بدن از جانب فاعل منتهی خواهد شد؛ امری که از نظر کلامی در توان انسان نیست .
توضیح مقدمه دوم اینکه ، وقوع فعل ابتدایی در غیر اندام بدن منجر به اختراع فعل در بدن می شود و اختراع حرکت نیز فقط از فاعلی برمی آید که بذاته از حیات و قدرت برخوردار است (عبدالجبار، ١٩٦٢، ج ١١: ٣٢٢)؛ لذا فاعل ، همین بدن و مجموعه مشاهده پذیر است .
اگر انسان غیر از این بدن مشهود باشد (جزئی یا جوهر بسیط ) قدرت در اختیار انسان خواهد بود نه در دست او، و بنابراین ، اندازه توانایی یک دست با دو دست برابر خواهد بود؛ در حالی که هر گاه نتوانیم وزنه ای را با یک دست حمل کنیم ، آن را با دو دست حمل می کنیم ؛ زیرا قدرت در هر دو دست حال است و چون با هم به کار گرفته می شوند، قدرت ها دوچندان می شود و قدرت یک دست کمتر از دو دست است (علم الهدی ، ١٤١١: ١١٧-١١٨؛ همو، ١٤١٤: ١٠٥- ١٠٦).
٥. دیدگاه علامه حلی درباره تجرد نفس علامه حلی تصریح می کند که حقیقت انسان جسم است ؛ یعنی اجزای اصلیه ای از بدن که از اول عمر تا آخر در بدن باقی می ماند (حلی، ١٣٧٩: ٥٧٣؛ همو، ١٣٦٣: ١٤٩؛ همو، ١٣٨٦: ٥٣٩).