چکیده:
برپایة رویکرد شناختی زبان، تجربه انسان از هستومندها (هست + پسوند دارندگی اومند) و مادّه، بنیانی تجربی برای ادراک مفاهیم انتزاعی پدید میآورد. این پژوهش با بهرهگیری از نظریه استعاره مفهومی به شواهدی میپردازد که مولانا در غزلیّات خود، حوزههای ملموس هستومند و مادّه را بر حوزه انتزاعی عشق فرافکنی کرده است. نتایج پژوهش بیانکننده سیطره چهار کلاناستعاره «خداوند سلطان است»، «عشق نیروست»، «معرفت خوراک است» و «معرفت نور است» بر متن و سامانیافتگی گسترهای از خردهاستعارههای هستومند و مادّه بر محور این کلاناستعارههاست. این خردهاستعارهها برپایة تناظرهای موجود، شماری از مهمترین مفاهیم مرتبط با عشق ـ مانند فنا، بقا، جذبه، تسلیم، بسط، تجلّی، وصال ـ را مفهومسازی میکند. بررسی این استعارهها ازنظر قلمروهای منبع، بیانگر قدرت تجسّمبخشی آنهاست و ازنظر تنوع و اصل «برجستهسازی ـ حاشیهرانی»، پیچیدگی مفهوم عشق را نشان میدهد. همچنین مقایسه بسامد استعارهها و کارکردهای شناختی آنها بیانگر سه گونه استعاره است: استعارة چندکارکردی با بسامد بالا، تککارکردی با بسامد بالا، تککارکردی با بسامد کم. استعارههای گونه نخست بهسبب داشتن میدان تناظری گسترده، توانش ویژهای در مفهومسازی جنبههای گوناگون عشق دارد؛ ولی استعارههای گونه دوم و برخی از استعارههای گونه سوم میتواند بر کارکرد خاصی تاکید کند. همچنین مقایسه کارکردهای مثبت و منفی عشق در استعارهها، عشق را نزد مولانا تجربهای مثبت، شیرین، خوشایند و مستانه معرفی میکند که هرچند فناکردن هستی ظاهری لازمه آن است، زیستن بدون آن ممکن نیست.
According to cognitive approach of language, human experience of entities and
substances prepares experiential basis for cognation of abstract concepts. Using the
conceptual metaphor theory, this study focuses on cases in which Mowlana conveys
tangible areas of the entities and substances on the abstract domain of ‘love’ in his
sonnets. The results of the research show that four mega metaphors of ‘God is king’,
‘Love is force’, ‘Theosophy is food’, and ‘Theosophy is light’ dominate the text and
organize micro metaphors on its environment. These micro metaphors, based on
existing correspondences, has conceptualized some of the most important functions of
love such as: mortality, survival, attraction, submission, expansion, manifestation,
meditation, and unity of existence. The study of these metaphors from the point of
view of source realms reflects the power of their visualization. They also show the
complexity of the concept of love in terms of the principles of ‘highlighting’ and
‘hiding’. Also, the comparison of the frequency of metaphors and their cognitive
functions reveals three types of metaphors: multi-function with high frequency, singlefunction
with high frequency, and single-function with low frequency. The first type of
metaphors, because of its extensive field of reference, has a special ability to
conceptualize different aspects of love. But, the metaphors of the second type and
some of the third type metaphors can emphasize specific function. Also, the
comparison of the positive and negative functions of love, Mowlana introduces love as
a positive, sweet, and pleasant experience that living without it is impossible; however,
it necessitates the destruction of apparent existence.
خلاصه ماشینی:
٣ـ١ کلان استعارة «خداوند سلطان است » جدول ١: خرده استعاره هاي هستومند و مادة عشق و کارکردهاي شناختي آنها با توجه به تناظرهاي استعاري (رجوع شود به تصویر صفحه) ملزومات قـدرت : عشـق قدرت بخشي ز پس کوه برآيم علم عشق نمايم / ز دل خاره و مرمر دم اقرار برآرم (٦٠٢) علم است (٢) تحليل : حضور اين کلان استعاره در آغاز تصوف اسلامي برآيند نوعي نگرش عبد و معبودي يـا سلطان و رعيتي براي مفهوم سازي محبـت بـوده اسـت (نـک .
در اين گروه آتش نيز مانند اسـتعارة شـراب در گـروه پيشـين ، دو ويژگي متناقض عشق را (فناکنندگي ̸= بقادهندگي) مفهوم سازي کرده است ؛ درحقيقت آتش عشـق ، هم زندگي بخش است و هم با قدرت تهذيب کنندگي «گره هـاي نخـوت و نـاموس و خـودي را از جان عاشق مي گشايد» (مشتاق مهر، ١٣٩٢: ١٣٨) و به قول خود مولانا در مثنوي: عشق آن شـعله اسـت کـو چـون برفروخـت هرچـه جـز معشـوق بـاقي، جملـه سـوخت (مولوي، ١٣٨٥: ٧٤٧) همچنين «عشق به مثابۀ شيء باارزش » گوياي ويژگي هايي مانند ارزشـمندي و انگيـزه بخشـي در عشق است و از همين رو عشق را نزد مولانا تجربه اي مثبت و ارزشمند معرفي مي کند؛ با اين حـال اين استعاره بر لزوم فناشدن عاشق نيز تأکيد دارد؛ زيرا بدون فناکردن هستي و تعينات (ويران شدن )، امکان دستيابي به گنج عشق براي سالک ممکن نيست .