چکیده:
پس از حادثة یازدهم سپتامبر و شکل گرفتن آنچه «جنگ علیه ترور» خوانده شد، آمریکاییها با حمله به افغانستان و عراق به آن پاسخ دادند. لازمة مبادرت به دو جنگ در پاسخ به یک حملة تروریستی، با توجه به پرهزینه بودن جنگها در ابعاد مختلف مادی، انسانی و عاطفی-احساسی، توجیه و مشروعیتبخشی به آنها بود. حال این مسئله مطرح میشود که چگونه در جهت امکانپذیر شدن چنین سیاستهای پرهزینهای، راهبردهای مشروعیتبخش به آنها شکل گرفت. این مقاله با بهرهگیری از چارچوب نظری تحلیل گفتمان انتقادی و روشهای تحلیل استعاره و تحلیل خصوصیات اسنادی، به تجزیهوتحلیل خطابههای دولت بوش در مورد جنگ علیه تروریسم میپردازد تا راهبردهای مشروعیتبخش به این سیاست خارجی را نشان دهد. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که مقامات آمریکایی بهویژه بوش در چارچوب گفتمانهای مسلط داخلی و بینالمللی همچون استثناگرایی و لیبرالیسم و با بهرهبرداری از خلأ معنایی ایجادشده در پی این بحران، به بازنمایی جدیدی از «خود» و «دیگری» پرداختند تا به سیاست و رویههای این کشور در جنگ علیه تروریسم مشروعیت بخشند.
Following the 9/11 attacks, the US, as a part of its "war on terrorism", attacked Afghanistan and Iraq to lead what was called a campaign to liberate all the people from terrorism and direct them towards freedom and democracy. In the years that followed, thousands of people were killed, injured, and lost their homes; thousands of people tried to find refuge in other countries; and incalculable losses were incurred. Terrorism, however, was not stopped and terrorist activities spread all over the world. This costly and damaging policy with all its negative consequences was made possible by legitimizing strategies of US administration. This article seeks to analyze the legitimizing discourse of the Bush administration through metaphor and predicate analysis. The findings show how American officials and in particular President Bush, by relying on hegemonic discourses such as liberalism and American exceptionalism, constructed a new representation of the self and the other through which US practices and policies could be justified.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله با بهره گ ريي از چارچوب نظري تحليل گفتمان انتقادي و روش هاي تحليل استعاره و تحليل خصوصيات اسنادي، به تجزيه وتحليل خطابه هاي دولت بوش در مورد جنگ عليه تروريسم ميپردازد تا راهبردهاي مشروعيت بخش به اين سياست خارجي را نشان دهد.
يافته هاي اين پژوهش نشان ميدهد که مقامات آمريکايي به يوژه بوش در چارچوب گفتمان هاي مسلط داخلي و بين المللي همچون استثناگرايي و ليبراليسم و با بهره برداري از خلأ معنايي ايجادشده در پي اين بحران ، به بازنمايي جديدي از «خود» و «ديگري» پرداختند تا به سياست و رويه هاي اين کشور در جنگ عليه تروريسم مشروعيت بخشند.
با عنايت به آنچه مطرح شد، سؤال اصلي مقالۀ پيش رو اين است که در دولت بوش راهبردهاي مشروعيت بخش در گفتمان سياست خارجي ايالات متحده در جنگ عليه ترور چگونه شکل گرفت ؟ به عبارت ديگر، چگونه بازنماييها و هويت سازيها از طريق راهبردهاي 1.
در اين مقاله با توجه به اهميت بحث مشروعيت بخشي به سياست ها در دو بعد داخلي و بين المللي ، تلاش ميشود با اتکا بر نظريۀ تحليل گفتمان انتقادي و استفاده از روش هاي تحليل استعاري و اسنادي، متون مرتبط با جنگ عليه تروريسم در دولت بوش تحليل و چگونگي مشروعيت بخشي به اين سياست در بستر گفتمان هاي مسلط موجود نشان داده شود.
نتيجه تلاش شد با تحليل استعاره و تحليل خصوصيات اسنادي در مورد خطابه هاي بوش ، به روشني چگونگي مشروعيت بخشي به راهبرد جنگ عليه تروريسم در گفتمان سياست خارجي ايالات متحده در دولت وي نشان داده شود.