چکیده:
این نوشتار با روش بروندینی و رویکرد نقدیتحلیلی، مبانی حقوق بشر در دیدگاه روشنفکران نومعتزلی را میکاود. برخی از روشنفکران نومعتزلی داخلی، همصدا با حامیان حقوق بشر غربی مدعی فرادینیبودن حقوق بشرند و مبنای حقوق بشرراانسان و باورهای انسانمحورانه میدانند نه دین. لذا با اصل قراردادن حقوق بشر دین را تفسیر میکنند. در نوشتار حاضر ضمن نقد ادعای روشنفکران نومعتزلی، با اقامه ادله استوار، اوّلاً ناتوانی علوم بشری از شناخت تامّ و جامع حقوق انسان را تبیین میکنیم. وانگهی ادعای محوریت باورهای انسانمحورانه برای حقوق بشر را نقض میکنیم و مبانی تعالی حقوق بشر را در گرو تعالیم اسلامی میدانیم که پاسخگوی نیازهای حقوقی جوامع است.
Today human rights take on a critical importance because these rights submit necessary evidence for countries and nations to develop and civilize their societies. Some of new-Moatazelite intellectuals, in line with western advocates of human right, believe that human rights are meta-religious. They believe that human and humanist beliefs are the foundations on the bases of which human rights are established and religion can not serve as basis for these rights. Thus, they interpret religion on the basis of human rights. In sharp contrast with this stance, the current research employs robust evidences - such as principle of theism in human rights, non-historicity of legal regulations, inability of Man in perceiving human rights and comprehensiveness of Islamic organization in value, thought and interactional systems- to criticize this position because, firstly, human knowledge fail to recognize human rights in an absolute manner and therefore intellectual ingenuity and intellectual development do not guarantee the exalted life of Man. Secondly, the claim that human-based beliefs serve as a basis for human rights is rejected and it is concluded that elevation of human rights depends on Islamic instructions which fulfills all legal needs of human societies.
خلاصه ماشینی:
آنها معتقدند احکام اجتماعي اسلام متناسب با جامعه اي است که ظرف زماني و مکاني نزول وحي بوده است و بشر امروز با نبوغ فکري و رشد عقلانياش براي دست يابي به حقوق خويش ، نيازي به دين و آموزه هاي ديني نمي بيند؛ لذا آموزه هاي ديني را مربوط به اوضاع و احوال خاص زمان حدوثش مي داند و معتقد است براي اوضاع و احوال فعلي بشر کارايي ندارد (مجتهد شبستري، ١٣٧٥: ٨٧).
حال آنکه اسلام ديني جامع و کامل است ؛ از اين رو به همه جنبه هاي حيات بشر توجه دارد و براي همه ابعاد زندگي بشر قانون تعيين کرده است (مطهري، ١٣٧٣، ج ٣: ١٩٠).
در نوشتار پيش رو با جست وجو در آراي سروش و مجتهد شبستري و با بررسي و نقد مستندات آنها درباره حقوق بشر نتيجه مي گيريم که مباني روشنفکران نومعتزلي نمي تواند صحيح باشد.
حتي بايد دين را کنار گذاشت و به حقوق بشر پرداخت (مجتهد شبستري، ١٣٧٥: ٨٧؛ سروش ، ١٣٧٨ الف : ١٤٣)؛ به اين معنا که گويي تا هفتاد سال پيش حقوق بشري وجود نداشته و اکنون جامعه بشري به آن نياز پيدا کرده است .
لذا دستورها و فرمان هاي دين را منحصر در جامعه عصر نزول مي داند و احکام اسلام را منطبق با حقوق بشر نمي داند و معتقد به «حقوق عقل پسند» مي شود.
بررسي و نقد ديدگاه سروش و شبستري اشکال اول : تعيين حقوق بشر فراتر از ديدگاه هاي انسان است .