چکیده:
مساله اصلی این مقاله، ارائه تعریف دقیق حکایتهای ادبیات فارسی بر مبنای کاررفت ویژه عناصر آن به شکل عنصر غالب است؛ زیرا یکی از مواردی که قالبهای ادبیات داستانی را از یکدیگر متمایز میکند، نحوه کاربرد عناصر داستانی است. این مقاله با شیوه تحلیل مقایسهای و با بررسی تفاوتهای این دو نوع، سعی میکند نوع ادبی حکایت را باز تعریف کند و تفاوتهای آن را با قصه نشان دهد. بررسیها نشان داد کاررفت ویژه عناصر روایی، ویژگیهای خاص ارجاع به واقعیت، آموزشی بودن و عدمانسجام، نوع ادبی حکایت را از دیگر انواع داستانی، بویژه قصه، متمایز میکند. در نهایت این مباحث مقدمهای است برای مباحثی از قبیل زمینههای پیدایی انواع داستانی سنتی در فرهنگ ایرانی و دلایل افول آنها در روزگار معاصر.
The main question of this article is accurate definition of Hekayat, based on the specific function of the elements as dominant. Because how to use story elements, result in different story genres. specific function of the story elements, being didactical and coherente. distinguishes Hekayat genre from the other story genres. This article redefinition of Hekayat by using a comparative analysis method and examining the differences between these two literary genre. According to the reviews of this article Hekayat genre distinguishes from the other story genres by this elementes: Specific function of the story elements, Special features of the truthtfulness, being didactical and less coherente. Finally, thess discussions, are an introduction to discussions as contexts of the appearance of traditional story genres in Iranian culture. More over can explain reasons for decline in contemporary era.
خلاصه ماشینی:
تأملي در ويژگيهاي نوع ادبي حکايت و تفاوت آن با قصه دکتر مصطفي دشتي آهنگر * استاديار گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه ولايت چکيده مسأله اصلي اين مقاله ، ارائۀ تعريف دقيق حکايتهاي ادبيات فارسي بر مبناي کاررفت ويژه عناصر آن به شکل عنصر غالب است ؛ زيرا يکي از مواردي که قالبهاي ادبيات داستاني را از يکديگر متمايز ميکند، نحوه کاربرد عناصر داستاني است .
در باب انواع جديد داستاني مانند داستان کوتاه و رمان از آنجا که انواعي به شمار ميرود، هم مطالب مفصلي در غرب نوشته شده - و طبعا به فارسي راه يافته - و هم الگوهاي داستاني ترجمه شده به فارسي تا حد زيادي حدود و ثغور اين انواع را مشخص کرده است ؛ اما در باب شناخت انواع داستاني بومي مانند حکايت و قصه ، مطالب علمي چنداني وجود ندارد؛ شايد به اين دليل تلقي عمومي که مسأله پيچيده اي نيست ؛ هم چنين تلاشهاي پژوهشگران براي انطباق اين انواع با انواع مشابه غربي نيز چندان راهگشا نيست ؛ زيرا اين انواع کاملا بومي است و با انواع مشابه در فرهنگهاي ديگر تفاوت دارد.
آنچه در ادبيات فارسي از حکايت مد نظر ماست در غرب تاحدي به Anecdote شباهت دارد؛ به اين دليل که اين نوع داستاني در غرب بسيار تاريخي و واقعي است و همان گونه که از تعريف کادن هم برميآيد، جنبه هاي خيالي در آن لحاظ نشده ؛ اما واقعيت اين است که حکايتهاي فارسي را نميتوان يکسر از عنصر خيال عاري دانست و از اين ديدگاه شايد به Tale نزديک باشد.