چکیده:
فرونسیس، واژهای بنیادین در سنت فلسفی یونان باستان است. این واژه را می توان اساس تفکر «حکیم-حاکم» در جمهوری و «قانون گذار – فیلسوف» افلاطون در قوانین دانست . اکثر فلاسفه و شارحان آثار ارسطو، استفاده روشمند از این واژه را به ارسطو نسبت دادهاند که به نظر می رسد این امر ناشی از شیوه بیان این دو فیلسوف باشد؛ گرچه مبهم بودن محاورات افلاطونی را نمی توان دلیلی بر اهمیت اندکِ فرونسیس در سنت فکری وی دانست. افلاطون در جمهوری جایگاه هستیشناسانه فرونسیس را ضمن توجه به قلمرو مثال خیر بررسی میکند. فرونسیس در جمهوری، روشنبینیِ حاصل از ادراکِ مثال خیر است. اما در قوانین - آخرین اثر افلاطون- فرونسیس دیگر تنها دارای منشأ الهی نیست، بلکه در معنای حزماندیشی و معرفت سیاسی، مکمل سوفیا وبالاترین هماهنگی بین عقل و میل در روح است. فرونسیس در قوانین عهدهدار ساخت قوانین فلسفی حکومتی و قضاوتهای عملی از طریق تجربه و شورا است. از این طریق صاحبان فرونسیس میتوانند حکمت را با سیاست توأم نموده و بسیار بهتر از دیگران همه چیز را درک کرده و ببینند. بر این اساس سوفیا و فرونسیس افلاطون هرچند در قوانین واژگانی مترادف نیستند، ولی کاربرد مفهومی آن دو کاملاً وابسته به یکدیگر است؛ به گونهای که صاحب فرونسیس الزاماً دارای حکمت نظری - سوفیا در تفکر ارسطویی - است.
Phronesis is a fundamental term in Ancient Greek Philosophical tradition. This term is based on »wise- ruler« in Plato and »legislator- philosopher« thought in Plato. Most of Philosophers and commentators of Aristotle work relate methodical use of this term to Aristotle. This affair is the result of the manner of these two philosopher’s expression. But their ambiguity shows phronesis less importance in Plato’s intellectual tradition.Phronesis in Plato is brightness that results from good perception. But in his last work, means Plato, phronesis hasn’t only divine origin, but in the meaning of Grief and Political Knowledge, is the supplement of sophia that is the highest coordination between reason and desire in spirit. Phronesis in Plato is responsible for creating governmental- philosophical rules and practical judgment through experience and council. By this, phronesis owners can merge wisdom and politics and see better than others. So, sophia and phronesis aren't synonyms in Plato, but their conceptual application are related to each other: as phronesis owner has practical wisdom- sophia in Aristotle thought.
خلاصه ماشینی:
(١٩٦٨:٥ ,Plato) افلاطون در ادامه بيان ميکند خير، در منتهي اليه عالم معقولات جاي دارد و آن را به زحمت ميتوان ديد، اما اگر شخص بتواند آن را مشاهده کند به ناچار اذعان خواهد نمود که منشأ کل خوبيها و زيباييها همان است و در جهان مرئي، آفريننده و کانون نور، جزء آن نيست و در عالم معقولات نيز منبع حقيقت و عقل همان اســت و اگر انســان بخواهد خواه در زندگي خصــوصــي و خواه در زندگي عمومي بر اســاس فرونســيس (حکم عقل ) رفتار کند، بايد به اصــل خير تشــبث جويد(c١٩٦٨٥١٧,Plato).
ثانيا معتقد اسـت رسـيدن به اين درجه از ادراک براي همه افراد ميسر نيست ، اين بدان معني نيست که همه استعداد ادراک خير را ندارند، بلکه بر اساس دو گانه انگاري افلاطوني (روح – بدن )، روح قبل از پيوســتن به اين جهان مادي، در قلمرو وراي جهان معقول و محســوس و در جهان الهي در ميان خدايان درنگ نموده اســت ، بنابراين روح به شــکل کامل موجود بوده و خير را درک کرده ، از همين روي توانايي ادراک خير که منجر به فرونسيس ميگردد در همه نفوس انساني وجود دارد: «نفس همه جا يک حقيقت است و فرمانروايي بر آنچه فاقد نفس است همه با او است .
بنابراين از نظر افلاطون سـاخت قوانين فلسـفي زيبايي شـناسانه ، نيز داراي منشأئي الهي بوده و در نهايت بر نوعي اشــراق و الهام مبتني اســت که در واقع اين الهام همان روشــنگري حاصــل از مثال خير ميباشد که خود نيز منوط به ادراک مثل افلاطوني است .