چکیده:
افلاطون در رساله فایدون برای اثبات جاودانگی نفس پس از مرگ سه برهان اقامه میکند. بیان دو برهان اول، بیانی اسطورهای ـ فلسفی است که بر چرخههای متوالی زایش مبتنی است. برهان سومی که افلاطون برای بقای نفس پس از مرگ اقامه میکند، برهان بساطت نفس است. او معتقد است چیزی که جزء ندارد فساد نمیپذیرد و ازآنجاکه نفس جزء ندارد با مرگ بدن جاودان خواهد بود و از بین نخواهد رفت. در فلسفه اسلامی یکی از مهمترین مباحث درباره نفس، اثبات جاودانگی و بقای نفس پس از مرگ است. ابنسینا فیلسوف بزرگ مشائی برای اثبات جاودانگی نفس براهینی را اقامه کرده است. به نظر نگارنده مهمترین این برهانها، برهان اثبات جاودانگی نفس از طریق بساطت است که افلاطون، قبل از ابنسینا آن را اقامه کرده است. این مقاله در صدد آن است تا براهین بقای نفس از دیدگاه افلاطون و تأثیر آن در برهان بساطت ابنسینا را از لحاظ تاریخی بررسی و تحلیل کند. روش بحث در این مقاله یک سیر تاریخی و با استناد به عبارات خود فیلسوفان بهویژه ابنسینا خواهد بود. پاسخ اجمالی که این مقاله به این مسئله میدهد این است که اثبات جاودانگی نفس از راه بساطت در فلسفه ابنسینا از لحاظ تاریخی صبغه افلاطونی دارد.
In his Phaedo, Plato has presented three arguments for the soul’s posthumous eternity. The first two arguments are articulated in a mythical-philosophical way on the basis of consecutive cycles of births. The third argument presented by Plato for the soul’s survival after death is an argument from the soul’s simplicity. He maintains that what has no parts is not corruptible, and since the soul has no parts, it will be eternal after the bodily death and will not be annihilated. In Islamic philosophy, one of the most important issues about the soul is the soul’s eternity and its posthumous survival. Avicenna—the great Peripatetic philosopher—has presented arguments for the soul’s eternity. We believe that his most important argument is the argument for the soul’s eternity from simplicity, which was anticipated by Plato. In this paper, we seek to provide a historical consideration and analysis of Plato’s view and its impact on Avicenna’s simplicity argument. The method adopted by this paper is historical, involving citations of the texts, particularly those of Avicenna. The short reply to the main question of the paper is that Avicenna’s argument for the soul’s eternity from simplicity has a historical Platonic spirit.
خلاصه ماشینی:
این مقاله در صدد آن است تا براهین بقای نفس از دیدگاه افلاطون و تأثیر آن در برهان بساطت ابنسینا را از لحاظ تاریخی بررسی و تحلیل کند.
در میان فیلسوفان، افلاطون به مسئله نفس و جاودانگی آن عنایت ویژه داشته و در برخی از محاورات خود به اجمال یا به تفصیل به این بحث اشاره کرده است.
در این مقاله به بررسی براهینی خواهیم پرداخت که افلاطون برای جاودانگی نفس اقامه کرده است و بعد از آن نشان خواهیم داد که در سنت ارسطویی بقای نفس را نمیتوان اثبات کرد و در آخر به براهین ابنسینا در جاودانگی توجه خواهیم کرد و تأثیر افلاطون را در آن نشان خواهیم داد.
به این معنا که از لحاظ تاریخی و با مراجعه به متون فیلسوفان نشان داده خواهد شد که چگونه ابنسینا از ارسطو اعراض کرده و برهان افلاطون را برهانی جامع در اثبات بقای نفس میداند.
آنچه سبب تمایز این مقاله با مقالات بالا میشود نشاندادن تاثیر اندیشه افلاطون بر ابنسینا در اثبات جاودانگی نفس است.
پیشفرض دیگر افلاطون برای اثبات جاودانگی نفس در استدلال اول، پیدایش ضد از ضد است.
اما افلاطون به معنای لغوی پسوخه برای جاودانگی آن استدلال نکرده است؛ ازاینرو باید گفت تقریر این برهان تفسیر ابنسینا از سخنان افلاطون است (ابنسینا، 1978م، صص 73- 74).
A Study of Dreams in the Views of Aristotle and Avicenna Mohammad Hossein Mokhtari Received: 03/05/2020 Accepted: 01/06/2020 Abstract The problem of dreams is an important problem discussed by philosophers throughout history.
Keywords The problem of dreams, Avicenna, Aristotle, imagination, soul.