چکیده:
شعر خاقانی را از منظرها و رویکردهای مختلفی مورد نقد و تحلیل قرار دادهاند؛ اما نکتهی مهمی که در باب شعر خاقانی تا حدود زیادی مغفول مانده؛ ساحت تغزلی و عاشقانهی شعر اوست. دو عامل عمده را میتوان در این کم توجهی دخیل دانست؛ نخست؛ توانایی کم نظیر خاقانی در عرصهی قصیدهسرایی که عمدهی نگاهها و نقدها را به سمت خویش کشانده و دیگر جنبههای شعر او ـ و از جمله غزلیات وی ـ را تحت تأثیر قرار داده است. دوم، نظرات برخی از محققان نسل قدیم که با نگاهی کلی و اجمالی، غزلهای خاقانی را چندان قوی و تأثیر گذار ندانستهاند. در این مقاله با محور قرار دادن غزلهای عاشقانهی خاقانی در صدد پاسخ به این پرسشها بودهایم که آیا غزلهای عاشقانهی خاقانی، در روند تکاملی غزل عاشقانه نقش و تأثیری داشتهاند؟ آیا نظرات مخالفی که برخی از محققان در باب جنبههای تغزلی شعر خاقانی ارایه کردهاند با واقعیت شعر او همخوانی دارد؟ آیا خاقانی توانسته است در غزلهایش خود را از کمند روح قصیدهپرداز و دشوارگوی خود برهاند؟ یافتههای این پژوهش، نشان دهندهی آن است که خاقانی ضمن تأثیرات عمیقی که بر شعر شاعران غزلسرای پس از خویش گذاشته، نقش مهمی در تحول و تکامل عاشقانههای شعر فارسی نیز داشته است و او یکی از حلقههای اصلی پیوند میان تغزلات شاعرانی مثل رودکی، فرخی و منوچهری به عنوان آغازگران شعر عاشقانهی فارسی و غزلهای مولوی، سعدی و حافظ به عنوان خداوندان عرصهی غزل و عاشقانهسرایی است.
خلاصه ماشینی:
باید این نکته را نیز بپذیریم که شاعرانی مانند خاقانی که در توصیف دقایق و لحظات حاصل از عشق، طبعی غرّا و ذهنی پویا داشتهاند، با این تجارب بیگانه نبوده و در ذهن و ضمیر خود تازیانههای سهمگین عشق را چشیده و با آن بیگانه نبودهاند: [%%ابتدای جدول%%آهی از عشقت درون دل نهان میداشتمعشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال , , چون برون شد بی من از راه دهن بر من گرفتنالۀ آتش به گاه سوختن بر من گرفت (خاقانی، 1385: 570) %%انتهای جدول%%] بنابراین، وقتی غزلیات عاشقانۀ خاقانی را بررسی میکنیم، بسیاری از حالات و احوالات عاشقانه را مشاهده میکنیم که به نظر، نشأت گرفته از تجاربی واقعی است؛ زیرا نمیتوان پذیرفت شاعری که به این زیبایی لحظات عاشقانه را به تصویر میکشد در سرشت وجودی خویش با این مفهوم بیگانه باشد: [%%ابتدای جدول%%پیغام داده بودی و گفته که چونی بی من هر لحظه چون گوزنان هوئی برآرم از جان نالندۀ فراقم وز من طبیب، عاجز خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران پیش پیام و نامهات بر خاک باز غلطم خاقانیاست و آهی صد جا شکسته در بر , , آن کز تو دور باشد میدان چگونه باشدسگجانم ارنه چندین هجران چگونه باشددرماندۀ اجل را درمان چگونه باشدصحرای آب و آتش پنهان چگونه باشددر خون و خاک صیدی غلطان چگونه باشد..