چکیده:
از دهۀ1970میلادی تا آغاز هزارۀ سوم مخالفان جرمشناسی اصلاحمدار به طرق مختلفی سعی نمودهاند با طرح ادعای ناکارآمدی رهیافتهای این الگوی جرمشناسانۀ انسانمدار بستری برای بازرخداد و بسط اندیشۀ سزاگرایی و عدالت استحقاقی مهیا سازند. بازگشت به سزاگرایی و تأکید بر شکست اصلاح و درمان قرائت اصلی در رویکرد اصولگرایان کیفریِ معاصر است که عملاً برای عبور از جرمشناسی و جایگزینسازی آن تلاش میکنند. اکنون پرسش اصلی فراروی نوشتار حاضر این است که محتوا و مستندِ اصلی نظریهی شکست اصلاح و درمان و حدود اعتبار آن چگونه است؟ فرضیهی فرارو نیز این است که این نظریه برای توجیه نگاه شکستباورانۀ خود نسبت به جرمشناسی اصلاحمدار دارای یک نظم فکری متشنج و برخوردار از ادلۀای سطحی و سیاستزده است و رویکرد آن بیش از رئالیسمِجنایی، در ظرف تخیلِ غیرمنطقی و مغالطههای سفسطیمنشانهی کلاسیک سیر میکند. یافتههای این تحقیق که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده نشان میدهد که آرمان و ابزارهای عملیاتی جرمشناسی اصلاحباور به لحاظ منطقی و عملی فرصتهای مناسبی جهت تعدیل و مدیریت آسیبها و مشکلات نظام عدالت کیفری خصوصاً در بعد مهار معضلات ناشی از فراوانی و رهاشدگی جمعیت کیفری در دسترس جامعه قرار داده و اغلب انتقادات به عمل آمده نسبت به آن نیز مستحقِ طرد و تخطئهاند.
From the 1970s to the beginning of the 21 Century, the Opponents of Correctional Criminology have tried to proper the inefficiency of this pattern, Creating conditions for redefining Thought of just desert. Return to punishment and emphasis on failure of correctional criminology, is the main idea in the Contemporary fans of punishment that generally they are tring to eliminate of criminology. This article shows that this theory has no valid basis and its approach more than criminal realism is imagination and philosophical mistake.This article shows that this theory has no valid basis and its approach more than criminal realism is imagination and philosophical mistake.
خلاصه ماشینی:
(ly,1985: 1-30 اعتبــار و قابليت هاي چنيــن برنامه هايي و نيز حقيقــت قابل نقض بودن اســتنتاج کلي و مبتلا به پيش داوري و تعميم بي دليل مطالعات مخالفان اصلاح و درمان نظير رابرت مارتينسون نشان مي دهد که طرح شعار «مرگ کارکردي و روش شناســانه اصلاح مداري »، نمودي از بنيادگرايي ١، بدبيني تراژديک ٢ و ســوءتفاهم انعطاف ناپذير٣ در عرصۀ پژوهش هاي جرم شناســانه اســت که هيچ ســنخيتي با مصلحت گرايي ، انســانيت مداري و روحيۀ نوع دوســتانه ندارد و آشــکارا از فراواني روبه فزوني عقايد مرده و نيســت شده ٤ در اطراف انگاره ي عقلاني نگاه واقع بينانه به جريان تاريخي اصلاح مداري و موانع و مشــکلات نرم افزاري و سخت افزاري فراروي آن حکايت دارد که طي يــک روحيۀ جدلي ٥ غلط توقع دارد برنامه هاي اصلاحي و درماني و امکان مفيد واقع شــدن آنها در راســتاي پيشگيري از تکرار جرم در قالب يک قاعده و قانون رياضي و جزمي هميشــه بطور محاسباتي نرخ و درصد مشخص و ثابتي را نمايش دهد تا بتوان آن ها را ســودمند ارزيابي نمود، اين درحالي اســت که شرايط محيطي و انســاني مختلف اجازه نمي دهد که برنامه هاي اصلاحي حتي در شــرايط زماني و مکاني مشــابه هم لزوما بيلان يکســان و يکنواختي را نشــان دهنــد(٩٧ :١٩٩٤,Antonowicz and Ross).