چکیده:
دیوان حافظ انباشته از ابیاتی با مضامین باریک و لطیف است. درک این مضامین افزونبر اشراف بر مضامین ادبی، نیازمند درک باریکاندیشی او در به هم درپیچاندن مضامین شاعران گذشته و علوم جانبی برای خلق مضامین جدید است. در همین باره، دو بیت از غزلیات حافظبهسبب کمدقتی در اصول یادشده هنوز شرح شایسته و بایستهای ندارد. ازقضا حافظ در هر دو بیت با مضمونآفرینی و تصویرسازی، از «اشک» بهعنوان یکی از ارکان اصلی بیت بهره برده که بهسبب کمدقتی شارحان معنای آن بهدرستی درک و ارائه نشده است. بیت اول، بیت جنجالبرانگیز زیر است:
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت
«ماجرا» در این بیت به معنای اشک و راهبر است. بیت دیگر بیتی است که جنجالهای بیت نخست را نیز نداشته است. گویا علت این کمتوجهی نفهمیدن نکتة ظریفی است که حافظ پرداخته است و شارحان به تسامح آن را شرح و از آن عبور کردهاند. بیت:
خواب بیداران ببستی وآنگه از نقش خیال
تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی
در این بیت نیز «شبروان خیل خواب»، اشک و گریه است که معشوق بهواسطة خیال خود که به سر عشاق میفرستد، عامل گریه و زاری و بیخوابی آنها میشود. سبب اشکالات شارحان در هر دو بیت یادشده علاوهبر پینبردن به باریکاندیشی حافظ در مضامین، بیتوجهی به نکات دستوری نیز هست.
Many of Hafez’s poems have complex themes that, in addition to knowing literary points, they need to be carefully looked at in the finer points of the poetry of the past. In this regard, two verses of Hafez's lyric poems still do not have a proper description due to the inaccuracy in the mentioned principles. The word ‘tears’, as one of the main elements of the verse, has been put forward in both verses with thematization and illustration, the meaning of which has not been properly understood and presented due to the inaccuracy of the commentators. The first verse is: ‘O Admonisher! Make little talk; come back (and be not my prohibitor of love’s path). For, the man of my eye/ Plucked, from off my head, and, in thanks (for the acquisition of love), consumed’. The Persian word ‘madjara’ in this verse means tears and a leader. The second verse does not have the controversy of the first verse. Apparently, the reason for this lack of attention is the lack of understanding of a subtle point that Hafez has made, and the commentators have negligibly described it. The verse is: You took sleep from the eyes of your lovers/ but you cursed them with the rejection of their imagination, and cast their sins into their tears. In this verse, the Persian phrase ‘Shabrovane kheile khab’ (bandits sleep) refers to tears and cries the lover sends to the beloved due to his imagination. The reason for the problems of the commentators in both of the mentioned verses, in addition to not realizing Hafez’s subtlety in the themes, could also be the negligence of the grammatical points.
خلاصه ماشینی:
برخي نيز در آثاري به شکل گزينشي يا مقاله گون به اين ابيات پرداخته اند؛ مانند زرياب خويي (١٣٦٨) در آيينه جام ، رياحي (١٣٧٤) در گلگشت در شعر و انديشۀ حافظ ، دادبه (١٣٧٢) در مقالۀ خرقه سوزي آييني رندانه اما آرماني، مجتبايي (١٣٨٥) در شرح شکن زلف يار، مرتضوي (١٣٣٨) در مقالۀ ايهام يا خصيصۀ اصلي شعر حافظ و زرين کوب (١٣٨٦) در نقش بر آب است .
زمخشري در اساس البلاغه براي مدخل «جري» عينا لفظ را در معناي اشک ها آورده است : «و نهر سريع الجر و ما اجري نهرکم و عيناه تستجريان الدموع و قال امروء القيس : متــــي تــــر دارا مــــن ســــعاد تقــــف بهــــا و تســـــتجر عينـــــاک الـــــدموع فتـــــدمعا» (91 :1372) ابن سيده نيز در المحکم و المحيط الاعظم از «ذوالر» بيت زير را نقل کرده که اشاره اي به کارکرد ماجرا براي اشک است : مســــــتن الــــــدموع و مــــــاجري عليــــــه الجمــــــان الجائــــــل المتوشــــــح (91 :1372) شاعران نيز اين لفظ را چه به ايهام (اشک و جر و بحث ) و چه بدون ايهام و منحصرا در معناي اشک و گريستن بسيار به کار برده اند که در ادامه نمونه هايي از اشعار شاعران تاثيرگذار بر حافظ ميآيد: مـــــاجرايي کـــــه اشـــــک مـــــيرانـــــد بــــــه از آن مــــــاجرا نخواهــــــد بــــــود (خواجو، ١٣٣٦: ٦٨٣) گرچـه چشـمم بسـته اسـت امـا سرشـکم مـيرود بــاز مــيگويــد بــه مــردم مــاجراي چشــم مــن (سلمان ساوجي، ١٣٨٩: ٣٨٦) بکــــي العــــذول علــــي مــــاجراي اجفــــاني رفيـــق غافـــل از ايـــن مـــاجري چـــه غـــم دارد (سعدي، ١٣٦٦: ٤٣٧) حافظ نيز در جايي ديگر البته با ايهام ، ماجرا را در معناي اشک به کار برده است : مـــا را بـــه آب ديـــده شـــب و روز ماجراســـت زان رهگــذر ٥ کــه بــر ســر کــويش چــرا رود (446 :1362) «ما» در بخش اول «ماجري» يادآور ماء عربي يعني آب و «جري» در معناي جاريشدن است .