چکیده:
هر جامعه نظام تربیتی و آموزشی مناسب با ساختارهای سیاسی و اجتماعی و زمانی خود را میطلبد. از آنجا که زیست عشایری از سبکهای برجسته زندگی در ایران بوده است، نگارندگان با تمرکز بر ایل قشقایی و نگاهی جامعهشناختی _ نهادگرایانه در این پژوهش به تبیین و بررسی آموزش عشایری در ایران معاصر از دوران پهلوی اول تا جمهوری اسلامی میپردازند. براساس رویکرد نهادگرایی، نهادها برحسب نیاز و برای انجام کارویژههای خاصی ایجاد میشوند، طی زمان تغییر مییابند، و حتی دوام نهادها نیز به پایداری کارویژههای آنها بستگی دارد. فرایند شکلگیری و گسترش آموزش در جامعه عشایری مانند هر نهاد اجتماعی و سیاسی دیگری در طول تاریخ با تغییر و تحولات فراوانی همراه بوده است. در این مطالعه با استفاده از روش کیفی مبتنی بر اطلاعات و دادههای تاریخی موجود گردآوریشده براساس مشاهده اشتراکی، مصاحبه، تحلیل دادههای رویدادها و تحلیل گفتمانی از سوی پژوهشگران برجسته، و تحلیل و استنباط فردی، تلاش میشود به دو پرسش پاسخ داده شود: 1. نظام آموزش عشایری چه کارویژهها و پیامدهایی داشته است؟ 2. چرا و چگونه این نظام آموزشی در ایران تحت تأثیر ساختار قدرت دولت قرار میگیرد؟ در فرضیه پژوهشی، استدلال میشود که شکلگیری آموزش و پرورش عشایری در ایران تحت تأثیر ذهنیت روشنفکران و سیاستمداران ایرانی نسبت به مسئله ایلی و ساختار قدرت دولت قرار داشته است، و به تغییرات اجتماعی و فرهنگی منجر شده که شامل تمرکز قدرت به نفع دولت مرکزی، زوال قدرت و سلسلهمراتب ایلی، ادغام عشایر و همبستگی هویتی بوده است.
As the nomadic life is one of the important life styles in Iran, the present article elaborates on nomadic education in contemporary Iran, focusing on Qashqai tribe with a socio-institutional view. According to an institutionalized approach, the institutions are established based on their needs and specific functions, and change over the time. Even their sustainability depends on their functions. Similar to every social and political institution, the formation and expansion of education process in a nomadic society have undergone numerous developments over the course of history. As such, education and training, and consequently creating nomadic education was one of the measures and policies adopted in order to get out of lagging behind, and develop Iran aimed at eradicating the tribal powers. In the present article, with the approach of qualitative study and using historical methods and documentary, library, and dialogue techniques, an attempt has been made to answer the basic question why does and how does the educational system (nomadic education in Iran influence by the structure of government authority and what are its special function and consequences Based on this fundamental question, the main hypothesis is based on this idea which the formation of nomadic education in Iran has been in the same direction with the mentality of Iranian intellectuals and politicians towards the tribal issue, in addition to social and cultural changes, important functions such as concentration of authority in favor of central government, the decline of authority and tribal hierarchy has played an integrative and identity solidarity
خلاصه ماشینی:
چرا و چگونه اين نظـام آموزشـي در ايـران تحـت تأثير ساختار قدرت دولت قرار مي گيرد؟ در فرضيه پژوهشي ، استدلال مي شود که شکل گيـري آموزش و پرورش عشايري در ايران تحت تـأثير ذهنيـت روشـنفکران و سياسـتمداران ايرانـي نسبت به مسئله ايلي و ساختار قدرت دولـت قـرار داشـته اسـت ، و بـه تغييـرات اجتمـاعي و فرهنگي منجر شده که شامل تمرکز قدرت به نفع دولت مرکزي ، زوال قدرت و سلسله مراتـب ايلي ، ادغام عشاير و همبستگي هويتي بوده است .
از اين حيث ، در مقاله پيش رو تلاش شده است که به واقعيت هاي سياسي و اجتماعي آموزش عشايري و کارکردهاي جامعه شناختي ، و ارتباط ميان آموزش عشايري و مسئله تفوق و هژموني قدرت از سوي دولت مرکزي ، توجه شود.
در اين ميان ، يکي از سياست هاي اعمال شده تلاش براي تأسيس نهاد آموزش عشايري در بين ايلات و عشاير بود.
هنگامي صحبت از ايل و عشاير مي شود، چنين استنباط مي شود که آنها به عنوان يک گروه انساني بدوي و خارج از مدنيتي هستند که از تمدن به دور مانده اند، اما واقعيت اين است که ايلات و عشاير داراي سازمان هاي سياسي و اجتماعي خاص خود بودند که مي توانستند در سطح محلي و ملي شرکت کنند، و گاهي نيز با نيروهاي بين المللي پيوند مي خوردند.
با اين حال اقدام جدي براي نابودي قدرت ايلي در ايران را بايد زمان روي کار آمدن و قدرت گيري رضاشاه دانست که در ابتدا با همکاري برخي ايلات از جمله قشقايي ها در ثبات و آرامش کشور تلاش کرد؛ و پس از محکم کردن پايه هاي قدرت خود به کمک ارتش و فرستادن فرماندهان نظامي به مناطق عشاير درصدد نابودي آنان برآمد.