چکیده:
نقش تأثیرگذار آموزش و پرورش در هویت بخشی قومی و نژادی دانشآموزان فرهنگهای مختلف و متعاقب آن خلق بحران یا ایجاد وفاق ملی در کشور غیرقابل انکار است. از این رو هدف از این پژوهش بررسی این مسئله بود که جایگاه قومیت در برنامههای درسی پنهان دورهی دوم متوسطه نظام جدید چیست. برای پاسخ به این سؤال از روش کیفی و از نوع قوم نگاری استفاده شده اسـت. روش نمونه گیری هدفمند بود و مشارکت کنندگان در پژوهش شامل 6 دبیر و 30 دانشآموز از اقوام فارس، لر و عرب در دبیرستانی از بهبهان بود. در تحلیل دادهها بر اساس روش اسمیت، مضامین اصلی مختلفی شامل مغفول بودن قومیت، ناآگاهی معلمان، انتظارات متفاوت معلمان، قومیت بهمثابه عامل تبعیض و پیامدهای تبعیض قومی ظاهر شد. برای اطمینان از صحت یافتهها از سه سوسازی و ارجاع مجدد دادهها به مشارکت کنندگان استفاده شد. در نهایت بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان اذعان داشت که جایگاه قومیت در برنامههای درسی پنهان دوره دوم متوسطه نظام جدید نامطلوب بود.
The effective role of education is undeniable in ethnic identity of different cultures students and the consequent creation of a crisis or the creation of national unity in the country.The purpose of this study was to analyze the status of ethnicity in the hidden curriculum of Secondary School. The research method was qualitative so that ethnographic method was used in this study. The study participants were 6 teachers and 30 students from Persian, Lor and Arab ethnicities from a high school in Behbahan city. In data analysis based on the Smith method, various main categories appeared, including neglect of ethnicity, teachers' Ignorance, different expectations of teachers, ethnicity as a reason of discrimination, and the consequences of ethnic discrimination.Each of them included several sub-themes. To verify the validity of research, triangulation method was used and data were referred back to the participants. Finally, based on the findings of this study, it can be acknowledged that the status of ethnicity in the hidden curriculum was undesirable.
خلاصه ماشینی:
بر اين اساس شايد بتوان ريشه چنين مطالعاتي را در جنبش هاي سياسي دهه ١٩٦٠ در ايالات متحده جست و جو نمود؛ جايي که تلاش براي برقراري عدالت آموزشي در رابطه با 1 ساختارهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي مورد مطالعه قرار گرفت و نظريه نقص فرهنگي توسط گروه هاي به حاشيه رانده شده به چالش کشيده شد و نهادهايي چون آموزش و پرورش و مدارس و به تبع آن معلمان و برنامه هاي درسي و نظام آموزشي براي نابرابريهاي آموزشي موجود به صورت جدي مورد پرسش قرار گرفتند و گروهي از نظريه پردازان ذيل پارادايم انتقادي، دل نگرانيهاي خود را در خصوص عدالت اجتماعي و تأثير نژاد، طبقه و جنسيت بر آموزش و پرورش اعلام کردند (خسروي، مهرمحمدي، موسي پور و فتحي واجارگاه ، ١٣٩٣) و سؤالاتي همچون موارد ذيل را به مداقه گذاشتند: بازنمايي و ايدئولوژيها متعلق به کدام زبان و فرهنگ است ؟ چگونه فرضيات مسلط تداوم پيدا کرده اند؟ چه کساني سود ميبرند و چه کساني در تداوم بخشي اين فرضيات به حاشيه رانده ميشوند؟ چطور بازنمائيهاي ناعادلانه ايجاد ميشود؟ (باغبانيان ، قادري و علي عسگري ، (1398 پس از چنين کوشش هايي بود که توجه به قوميت در برنامه هاي درسي با هدف کمک به دانش آموزان براي ايجاد يک احترام متقابل به تفاوت هاي فرهنگي و متعاقب آن کاهش کليشه هايي که اقليت ها را به حاشيه ميراند؛ صورت پذيرفت و تلاش هاي موفقي در مواجهه با مسئله نژاد و قوميت در برخي کشورها صورت پذيرفت (بنکس ، ٢٠١٣).