چکیده:
زمینه و هدف: مطالعه بیداری اسلامی و بررسی و تجزیه و تحلیل آن از مدتها پیش در دستور کار قدرتهایی قرار گرفته که از آن احساس بیم و هراس داشتهاند و هم اینان برای فهم و شناساسی بیداری اسلامی و یافتن راههای مقابله و انهدام و یا به انزوا کشاندن این موج، تلاشهای گستردهای را شروع کردهاند. پدیده بیداری اسلامی که با عبارات احیای اسلام،جنبش اسلام و بنیادگرایی مطرح می شود، پدیده ای عظیم و فراگیری است که حدود دو قرن از پیدایش آن میگذرد. در این دو قرن فراز و نشیبهای فراوانی فرا روی این حرکت بوده و با ضعف و وقوت هایی همراه شده است. این حرکت در ابتدا در مناطق جغرافیایی خاص و محدودی ظهور یافت، سپس در طول دهههای گذشته دامنهی آن گسترش یافت و به تدریج به سراسر دنیای اسلام از شرق آسیا تا جنوب و غرب آفریقا و حتی در بین اقلیتهای مسلمان در سایر کشورها توسعه یافت.
روش: این پژوهش یک مطالعه مروری توصیفی است. جمع آوری اطلاعات و داده ها با استناد ازمقالات متعدد،مطالعه کتب مختلف صورت گرفته است.
بر اساس یافتههای بدست آمده: بسیاری از صاحبنظران در پدیدهی جنبشهای اسلامی معاصر معتقدند که انقلاب اسلامی ایران، یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در پیشبرد روند بیداری و آگاهی مسلمانان و ازدیاد فعالیتهای موثر در جوامع عربی و اسلامی بوده است.
درنتیجه : بیداری اسلامی در عرصه اندیشه و عمل، بخش عظیمی از پویش اندیشه اسلامی را به خود اختصاص داده است و به عنوان یک آگاهی جمعی با تکیه به اراده عمومی و متاثر از اسلام اصیل تحت مدیریت جمهوری اسلامی در شرایط کنونی تبدیل به رفتار سیاسی شده و در شکل یک ایده سیاسی سامان داده شده است.
خلاصه ماشینی:
واژگان کلیدی: بیداری اسلامی ، انقلاب اسلامی، احیا، جنبش، دین مقدمه: بیداری،ضد خواب است،پس بیداری به معنای حیات و زندگی است و نیز،به معنای فعال شدن هوش (آگاهی)به کار می رود و اسلام به مفهوم تبعیت و پیروی از آموزه های برترین دین الهی است ،بیداری اسلامی به معنی حیات برترو یا تلاش برای دستیابی به آن است و این حیات ،تنها از دین،قابل دریافت است زیرا ،خدا به انسان و جهان حیات بخشنده و پیامبرش ما را به آنچه زنده می کند،فرا می خواند .
در شرایط کنونی حضور قدرتمند حرکت بیداری اسلامی با محوریت نظام جمهوری اسلامی ایران و کارکرد آن در شکل مردم سالاری دینی و تحت مدیریت جنبشها و جریانهای سیاسی و مقاومت، معادلات قدرت در روابط بینالملل را دچار تحول کرده است و در حال سامان دادن معادله جدیدی است که معارض با معادلات تعریف شده از سوی لیبرال دموکراسی به محوریت غرب است.
این وضعیت به وضوح قدرتهای بزرگ جهان را به وحشت انداخته است، بطوریکه تمام امکان خود را بسیج کردهاند که از تکمیل سیکل معادله جدید قدرت در منطقه با مدیریت «اسلام سیاسی» تحت نفوذ و هدایتگری ایران جلوگیری بعمل آورند، چرا که آنها این بیداری اسلامی را که هم اکنون در چهره جنبشهای مقاومت در لبنان، فلسطین، عراق با قدرت رخ نموده است، بزرگترین چالش برای مدیریت سیاسی و دیپلماتیک غرب به محوریت آمریکا و جدیترین تهدید برای مبانی و پایههای لیبرال دموکراسی میدانند و از این رو آن را بزرگترین هدف سیاستهای خصمانه غرب در شرایط فعلی به حساب میآورند.