چکیده:
همسایگی دو کشور بنگلادش و میانمار در تقاطع دو منطقهی حساس آسیایی، وجود دو الگوی متضاد قومی و دینی، وجود منطقه ای حائل با اقوام متمایز در فاصلهی دو کشور در بنگلادش کنونی و در ایالت چیتاگنگ، شکست های پیاپی دولت مردم-محور در میانمار و فقر گسترده در بنگلادش عوامل مهمی در ژئوپلتیک دو کشور و برهم کنش اجتناب ناپذیر مهاجرت متوالی و متمادی بین دو کشور به خصوص در دهههای اخیر است. هرچند بنگلادش به لحاظ مذهبی و قومیتی کشوری تقریباً همگن و یکدست محسوب می شود، اما گروههای قومی و مذهبی متفاوتی در این کشور نقش آفرینی میکنند.مقالهی پیش رو با نگاهی به تاریخچهی شکل گیری بنگلادش به بررسی قومیت و مذهب در آن کشور، قوم بنگال و ماهیت روهینگیاها به عنوان بخشی از این قومیت از نظر صاحبان قدرت در میانمار یا قومی کهن در میانمار از دریچهی هویتی خود روهینگیاها، تلاش می کند تا بخشی از تأثیر قومی-مذهبی بنگلادش در شکلگیری رفتار قدرت و حاکمان سیاسی در کشور میانمار را تبیین نماید.
Bangladesh-Myanmar neighborhood in a crossroad of two vital regions in Asia-south and southeastern- existence of two opposite ethno-religious patterns, existence of a buffer zone between two countries, namely Chittagong in Bangladesh, sequential failures of democratic state in Myanmar and widespread poverty in Bangladesh all in all are important factors in geopolitics of two countries and inevitable consequences of consecutive migrations between the two countries especially for the recent decades. In spite of the fact that Bangladesh is homogenous in terms of its ethnicity and religion, there are different ethno religious groups acting in country’s behavior.with a glance to Bangladesh’s background, the following article is going to discuss on Bangladesh ethnicity and religious facts, the Bengali tribe and the origin of Rohingya as part of this tribe in Myanmar’s officials point of view or an ancient tribe in history of Myanmar in Rohingya’s view. Then it attempts to explain some aspects of Bangladesh’s ethno religious effects on shaping Myanmar’s behavior of power and political authorities.
خلاصه ماشینی:
2016: 285-288; Knuters 2018) دولت اصرار دارد که همه ی ایـن مـردم بنگـالیهـای مهـاجر و آواره ی جنـگ ١٩٧١ و ساکنان منطقه ی چیتاگنگ بـنگلادش هسـتند و مـی بایسـت بـه وطـن خـود بازگردند، در حالی که روهینگیاها با تأکید بر نام خود به عنوان یک گروه بـا سـابقه در آراکان و برمه ی شمالی و بازماندگان حکومت اسلامی پیش از استعمار بریتانیـا و امپراتوری برمه ، تلاش میکنند تا حقوق خود را استیفا و بر قدرت حاکمه تأثیرگذار باشـند ;٣٠١-٢٨٥ :٢٠١٦ ii; Ahsan Ullah ,٢٠١٤ ,International crisis group) .
زمانی که ابعاد هویتی چون زبان ، فرهنگ ، مذهب و قومیـت مـورد بحـث قـرار میگیرند از زیربنای شکل دهنده ی سیاسی یک جامعه صحبت می شود و بـه همـین جهت است که اهمیت مذهب در بعد عملی نیز قدرت خود را به ژئوپلتیـک تحمیـل مینماید، مثال های بارز در این زمینه یکی قضـیه ی جـدایی هنـد و پاکسـتان در سـال ١٩٤٧ و در بستر تئوری دو ملت است (سـیف زاده ، ١٣٧٩ :١٧٩)، و دیگـری جـدایی دو کشور پاکستان شرقی و غربی و شکل گیری کشور تازه تأسیس بنگلادش در سال ١٩٧١ که بر زمینه ی برداشت متفاوت و مبتنی بر قومیت و زبان میان دو گروه اسلامی رخ داد.