چکیده:
پرسش از چیستی سعادت و چگونگی نیل به آن، اندیشمندان را به آرای متنوعی رهنمون شده است. در این میان، ارسطو با سیر از درون واقعیت انسان و جامعه به سوی آرمان سعادت، ایدهای در خور توجه بر جای گذاشته است. وی سعادت را در فضیلت عقلی و اخلاقی و تحقق آن را به واسطه مدنیالطبعبودن انسان، وابسته به جامعه سیاسی میداند. لذا غایت سیاست، تحقق فضیلت و بهتبع، شادی فرد و جامعه است. توفیق نظم سیاسی در فضیلتمندی شهروندان، وابسته به نظم اقتصادی متناسب است که در دارایی معتدل و معطوف به خیر عمومی تعریف میشود. نظم اقتصادی تجویزی ارسطو، مالکیت خصوصی و میانه در کنار مصرف اشتراکی است، چراکه ثروت بیحد و فقر کمینه، مانع فضیلت و عامل زوال آن است. نمود این نظم اقتصادی متعادل، دولت طبقه متوسط است که به واسطه آن، دوستی، به عنوان فضیلت برتر جامعه سیاسی ظاهر میشود. بدینترتیب ارسطو فضیلتمندی تحققپذیر و فراگیر در بین مردمان را بر فضیلت ناکجاآبادی و نخبهگرایانه افلاطونی ترجیح میدهد.
What is “prosperity” and how it is fulfilled, is differently manifested in the views of scholars. Out of these scholars, Aristotle, through transition from the realities of Man and society to the ideal of prosperity, holds a remarkable viewpoint. Aristotle sees prosperity in ethical and intellectual virtue and believes that fulfillment of prosperity depends on a political society because Man is inherently social. Thus, the ultimate objectives of politic is the fulfillment of virtue and, in turn, the happiness of the Man and the society. Accordingly, the success of a political system resides in the virtue of the citizens and depends upon an appropriate economic order which is moderate in wealth and focused on beneficence to the public. The Aristotle’s prescribed economic order believes in private and intermediary ownership and shared consumption because wealth in excess and poverty in merest, impede virtue and bring about its decay. The manifestation of this moderate economy is middle class state in which fraternity is the dominant virtue of political society. Thus, Aristotle prefers an all-inclusive and realizable virtue among the community over the Neverland and elite-oriented virtue of Plato.
خلاصه ماشینی:
پرسش اين مقاله اين است که : در فلسفه اخلاق و سياست ارسطو، چه نسبتي بين ثروت و سعادت وجود دارد؟ فرضيه تحقيق اين است که در انديشه ارسطويي، نوع نظم اقتصادي جامعه سياسي در حوزه مالکيت ، ثروت و مصرف ، تأثير اساسي در تحقق فضيلت در آن جامعه دارد.
لذا تفسير انديشمنداني که پنداشته اند ارسطو، برخلاف افلاطون ، فضيلت را شرط کافي سعادت نمي داند (چراکه در کنار آن ، محروم نشدن از لوازم مادي زندگي نيز از شروط ديگر است ) (هولمز، ١٣٨٢: ١١١)، از نظر اين مقاله تفسيري نادرست از فلسفه اخلاق ارسطو است ، چراکه سطح مناسب اقتصادي و لوازم مادي خود شرط فضيلت مندي و نيل به سعادت اعلا در دايره گسترده اي از انسان ها است و نه شرطي در عرض آن .
لذا ارسطو غايت جامعه سياسي را فضيلت مي داند (عالم ، ١٣٧٩: ١٢٣-١٢٥)؛ يعني تواناسازي انسان ها براي عمل به فضايل سازنده زندگي خوب (مکللند، ١٣٩٣: ١٤٣) که محصولش شادي است (شريعت ، ١٣٨٤: ٤٩).
در تبيين ايده ارسطو مي توان گفت در مالکيت اشتراکي افلاطوني، تعداد محدود حاکمان و آن هم يک بار براي هميشه از مالکيت چشم مي پوشند، اما در مالکيت خصوصي معطوف به منافع عمومي، اين چشم پوشي از ثروت و گشاده دستي استمرار دارد و اين تحقق بخش همان اصل بنيادين عادت در فلسفه اخلاق ارسطو است .
دوستي؛ فضيلت نظم سياسي بنيان اخلاقي تجويز دولت طبقه متوسط در فلسفه ارسطو در اين است که دوستي، فضيلت برتر زندگي مدني و شرط همکاري است (شريعت ، ١٣٨٤: ٥٢-٥٣).