چکیده:
در دیدگاه بودریار، همه چیز به تصویر تبدیل شده است و تصویر تمامی واقعیت را به امری مجازی بدل کرده است. بنابراین با یک فروپاشی عظیم در حیطه های مختلف مواجهیم. مرزها از میان رفته و دیگر نمی توان نه تنها بین هنر و دیگر ابژه ها تمایزی قایل شد، بلکه به عنوان مثال در حیطه علوم مختلف نیز همین اتفاق افتاده است. یعنی، در دوران حاد-واقعیت دیگر نمی توان مرز مشخصی میان حیطه های مختلف علم قایل شد. بلکه دوره حاد-واقعیت، دوره علوم بینا-رشته ای است. بودریار اذعان می کند که دوره حاد-واقعیت، دوره غیاب فرا روایت هاست. در چنین شرایطی که مرز میان امور مختلف از بین رفته است، مسلما هنر نیز نمی تواند هویت منحصر به فردی داشته باشد. در نتیجه هر چه امروزه به عنوان اثری هنری عرضه می شود، امری پوچ است. زیرا وقتی هنر نمی تواند وجود داشته باشد، ان چه که باقی می ماند، غیاب هنر است. آثار هنری بر این امر دلالت می کنند که هویت هنر به عنوان یک ابژه متمایز از بین رفته است و آن چه که باقیست همان ابژه های هر روزه است. از این نظر، هنر امری پوچ است.
AbstractIn Baudrillard's view, everything has become image, and image has transformed the whole reality into a virtual reality. So we face a huge collapse in different areas. The borders have disappeared, and it is no longer possible to distinguish not only between art and other objects, but also, for example, in the field of various sciences. In other words, in the acute-reality period, there can be no distinct boundary between the various fields of science. But the acute-reality period is the period of interdisciplinary sciences. Baudrillard argues that the acute-reality period is the period of metanarratives absence. In such a situation where the boundary between different things is gone, art certainly cannot have a unique identity. As a result, today, anything represented as an artwork, is null. As art cannot exist, what remains is the absence of art. Artworks imply that the identity of art as a distinct object is lost and that what still exist are the same objects of everyday life. In this regard, art is a null thing.
خلاصه ماشینی:
مرزها از ميان رفته و ديگر نمي توان نه تنها بين هنر و ديگر ابژه ها تمايزي قايل شد، بلکه به عنوان مثال در حيطه علوم مختلف نيز همين اتفاق افتاده است .
هنرمند نيز که بيش از هر زمان ديگري کارکرد خود را از دست داده است و توان توليد اثر ندارد، سعي بر آن دارد که زندگي به ظاهر متفاوت اش را در رسانه ها نمايش دهد تا از اين طريق خود را مطرح کند.
بودريار در کتاب "دسيسه هنر" (The Conspiracy of Art)، همين مسئله را مزرح مي کند که با اين که هنر از ميان رفته است ، انسان ها همچنان گمان مي کنند که چيزي به عنوان هنر وجود دارد.
در واقع ، هنرمند چيزهاي موجود را به عنوان اثر هنري ارايه مي کند و از اين طريق دست به دسيسه اي مي زند تا اين گمان را به وجود آورد که هنر همچنان به عنوان حيطه اي منحصر به فرد وجود دارد.
95 آن چه که در توضيح اين مطلب اهميت دارد، اين است که هنر در دوره حاد-واقعيت ، صرفا غياب خود را به تصوير مي کشد و از اين طريق ايده خود را به عنوان امري که نيست ، حفظ مي کند.
اما از طرفي ديگر، به اين دليل که هيچ چيزي در دوره حاد-واقعيت نمي تواند وجود داشته باشد، آن همه تبليغات و هياهو براي کتمان يک غياب بود.