چکیده:
خشونت یکی از مهمترین وجوه تاریخ زندگی سیاسی بشر است که به صورت درد و رنج جسمی و روحی در آدمی ظهور مییابد. اندیشمندان و نظریهپردازان سیاسی تلاش کردهاند پدیدۀ خشونت را در درون نظریۀ سیاسیشان توضیح دهند. کارل اشمیت یکی از مهمترین نظریهپردازان سیاسی و حقوقی در قرن بیستم است که به توضیح و ایضاح مفهوم خشونت پرداخته است. اشمیت، حیات بشر را به قلمروهای متنوع و نسبتاً مستقلی از اندیشه و عمل از جمله اخلاق، زیباییشناسی، اقتصاد و... تقسیم میکند که قلمرو سیاست و امر سیاسی یکی از این قلمروها، با معیار تمایز دوست-دشمن است. امر سیاسی پیشفرض دولت، و دولتْ مظهر سرشت سیاست است. سیاست نیز تصمیمگیری فرد حاکم در وضعیت استثنایی است. حاکم هم کسی است که در شرایط استثنایی تصمیم میگیرد. دولت یا همان فرد حاکم، انحصار تامِّ بهکارگیری خشونت را در دست دارد. حاکم که از بیرون و ورای نظام قانونی، برای آن تصمیمگیری و تعیین تکلیف میکند، این اقدام اجبارآمیز او اِعمال خشونت است که به اصطلاح خشونت حاکمانه نامیده میشود. این مقاله تلاش میکند نظریۀ خشونت را در اندیشۀ سیاسی کارل اشمیت توضیح دهد.
خلاصه ماشینی:
در خصوص خشونت ناشی از ضرب وجرح هایی که تمامیت جسم انسان را آماج خود قرار میدهد، از ناسزاگویی و آزار زبانی گرفته تا قتل عمد، جنـگ هـا، اقـدامات مسـلحانه ، تبعـیض ، بـیعـدالتی، شکنجه ، تعرُّض به جان و مال و حریم انسان ها، و نیز سوانح طبیعی از جمله زلزله ، سیل ، طوفان ، آتشفشان ، و یا شدیدترین اَشکال خشونت در قـرن بیسـتم یعنـی جنـگ جهـانی دوم و اقـدامات خشونت بار نازیها که در آن میلیون ها انسان به خـاک و خـون کشـیده شـد، و یـا هـزاران نـوع تجاوزی که در زندگی روزمرّه و در محیط کار علیه انسان ها صورت مـیگیـرد و مـورد مطالعـات جرم شناختی قرار میگیرد، چگونه میاندیشیم ؟ آیا میتوان واژة خشونت را چنان به مثابۀ مفهومی تدارک دید که همۀ این تجارب را بتواند پوشش دهد؟ در وهلۀ اوّل ، نخستین و بنیادیترین شکل تجربۀ خشونت برای آدمـی، تجسُّـم «خشـونتِ بدنی» است .
یکـی از تلاش های فکری بنیامین ، تضمین امکان وجود نوعی خشـونت و زور (Gewalt کـه بـه معنـای «قدرت » نیز است ) است که به کلّی «بیرون » و «ورای» حوزة قانون قرار دارد، و اینکـه ، در ایـن مقام ، این خشونت میتواند دیالکتیک میان خشونتِ برسازنده یا واضـعِ قـانون و خشـونتِ حـافظِ قانون را متلاشی کند.
اشمیت امکان درک دولت و تعیین جایگاه آن را مبتنی بر سیاست و امر سیاسی میداند و امـر سیاسـی را تمییـز دوسـت از دشمن که مبینِ نهایی درجۀ اتّحاد یا اختلاف است میداند.