چکیده:
یکی از جلوههای هنری و شگفت انگیزدر شعر، کاربرد زبان تناقض وبیان پارادوکس است. متناقض نمایی در بسیاری از آثار عرفانی منظوم و منثور شـعرفارسی بسامد زیادی داشته و شناختن این شگرد زیبایی، ما را یاری میدهد تا آثار ادبی ـ عرفانی را هم از حیث بلاغـت، سبک شناسی، تفکر ونقدادبی بهتربشناسیم. حافظ شاعر یگانۀ زبان فارسی است و دیوان غزلیات او در زمرۀ یکی ازآثار ماندگار وارزشمندی است که دیاری تاکنون نتوانسته است نظیر عالمی را که او به نیروی کلمات آفریده است بیافریند. درطی شش قرن، هزاران هزار تن شعرهای او را خواندهاند، سرتکان داده وبه فکر فرو رفتهاند، انبساط وآرامش یافتهاند، او را لسان الغیب وکلامش را سحر حلال نامیدهاند اما، هنوز که هنوز است نتوانستهاند از راز او پرده برگیرند. زیرا، موسیقی معنوی شعر حافظ، درجهت پارادوکس وگره زدن متناقضات حرکت میکندواین امربازتابی است ازجهان بینی خاص او که برخاسته از اراده معطوف به آزادی است. حافظ درآن میکوشد که انسان را درنقطه کمال آزادی قرار دهد. جایی که نه تنها درفضای هنر او وپهنۀ دیوان شعروی احساس دسترسی به هردو سوی مفاهیم متناقض احساس گردد، بلکه غلبۀ اسلوب به ایهام در شعر وی، جلوههای میل به آزادی است و اینها همگی برگی است از هزاران نغمۀ شورانگیز وشمئهای از عطر دلاویزاین بوستان رنگارنگ، که همچنان درجهان ادب پارسی ایران خودنمائی میکند. دراین مجال اندک تلاش نگارنده برآن است تاابتداچرایی گرایش حافظ به پارادوکس رابررسی نماید وسپس به تشریح واژههای پارادوکسی که بسامد بیشتری در دیوان خواجه داشته وحافظ ازآن برای بیان مقاصد خود حداکثر استفاده را نموده بپردازد.
خلاصه ماشینی:
ولی چون پایۀ نظم طبع گوینده بلند است وجان شاعر ازپاکان غیب مددمی گیرد، این قیود وملاحظات ذرهای از لطف ورسایی وروانی اشعار نمی کاهد» (رجایی بخارایی، 1358: 15) درادامه این مقال نمونه هایی از تناقض وطنزراکه بسامدبیشتری نزد حافظ داشته کشف وبه توضیح وتشریح آنها میپردازیم: اَلا یا ایها الساقی ادر کأساًونا ولها , , که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها (حافظ، 1381: 1) سهروردی مینویسد: «کلمهی عشق عربی است و از کلمهی «عشقه» گرفته شده، عشقه گیاهی است که در بن درختان میروید وخود را به درخت میپیچد وبالا میرود وتمام آب و مواد غذایی درخت را میمکد و سرانجام آن را خشک میکند» (نقل از نسفی، 1379: 161) وی معتقد است که عشق نیز در مورد انسان چنین است، ابتدا« وارد بدن انسان گردیده، وجود او را تسخیر وجسم او را میخشکاندتاآن را ازپای درآورد.
(خرمشاهی، 1385: 99) حافظ در این بیت چندواژۀ متناقض (پارادوکس) را که مظهر پاکیزگی وآلودگی است، نظیر سجاده و سالک (پاکیزه)، همچنین می (شراب انگوری) و پیر مغان (آلوده) را رو در روی هم قرار میدهد تا به مقصد نهایی خود که «طنز به خویشتن است برسد و جای شبهای برای قشریان و تأویلکنندگان باقی نگذارد» (دشتی، 1380: 72) خرقه زنار خرقه رهن میو مطرب شد و زنار بماند , , داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید (حافظ، 1381: 178) دلق «به معنای جامۀ خشن پوستین یا پشمین صوفیان است وجامه جلو بسته با آستر از پوست که از راه سر میپوشند و بیرون میآورند».