چکیده:
پساصهیونیسم به رغم تفاوتهای محدود در گرایشها و روندها، عمدتا بر ناتوانی گفتمان صهیونیستی در حل بحرانهای نفوذ و یکپارچگی تمرکز دارد، در پیش و بیش از آنکه یک بازیگر سیاسی باشد، جنبشی فکری است. این جنبش فکری از پتانسیل و دینامیسم پرتوانی برای شکل دهی به برداشتها و ادراکات اسرائیلیها برخوردار است؛ لیکن به واسطه استیلای گفتمان امنیت محور و دگرساز یا غیریت پرور صهیونیستی، فاقد مکانیسم تحرک آفرین سیاسی است. به نظر میرسد در شرایط افول گفتمان محوری صهیونیستها، تلاشهای پساصهیونیسم از ساحت اندیشه فراتر رفته به حوزه جامعه و سیاست تسری یابد. مقاله پیش رو به تبیین و تخمین نقش و وزن پسا صهیونیسم در ساحت سیاسی اختصاص دارد. این موضوع را با تشریح دلایل اقبال جامعه جهانی به جنبش پساصهیونیستی آغاز میکنیم و در ادامه به تحلیل نقش آنها در عرصه اجتماعی سیاسی اسرائیل می پردازیم.
Post-Zionism, despite the limited differences in tendencies and trends, mainly focuses on the inability of the Zionist discourse to solve the crisis of influence and integration, it is an intellectual movement before and more than a political actor. This intellectual movement has great potential and dynamism to shape Israelis' views and perceptions; But due to the conquest of the security-oriented and transformative or Zionist-enthusiastic discourse, it lacks a political mobilization mechanism. It seems that in the context of the decline of the Zionist discourse, their efforts have gone beyond the realm of thought and spread to the realm of society and politics.
This research is dedicated to explaining and estimating the role and weight of post-Zionism in the political field. We will start this topic by explaining the reasons for the international community's favor to the post-Zionist movement, and then we will analyze their role in Israel's social and political arena.
خلاصه ماشینی:
«جان مئر شايمر» در پژوهشي با عنوان «لابي اسرائيل و سياست گذاري آمريکا در امور خارجي» با استدلال و قرائن متقن تصريح ميکند که راز حمايت بينظير آمريکا از اسرائيل (طبق محاسبه وي آمريکا ساليانه به هر شهروند اسرائيلي ٥٠٠ دلار انعام ميدهد) نه توجيه اخلاقي دارد (چون آمريکا فقط اسرائيل را مورد عنايت قرار ميدهد (مئرشايمر و استيون والت ، ١٣٨٨: ٥١-٤٩)، در حاليکه اخلاقا کشورها و ملت هاي زيادي هستند که استحقاق بيشتري جهت حمايت بين المللي دارند) و نه توجيه استراتژيک (براي اينکه پس از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد هيچ نيازي به پايگاهي به نام اسرائيل نيست و اساسا دشمني وجود ندارد که استفاده از پايگاهي به نام اسرائيل ضروري باشد) و يگانه دليل گروگان شدن سياست آمريکا در قبال اسرائيل اين است که عموم کارشناسان ، کارپردازان ، کارمندان نهادهاي حساسي چون کنگره آمريکا، نشريات پرتيراژ و معتبر، يهودي هستند و داده هاي تصميم سازي مقامات مسئول را آماده ميکنند.
اين قبيل موارد عيني نشانه توفيق اسرائيل و معرفي خود به عنوان پديده اي امنيتي است و مسلما هرچه اسرائيل ، امنيتي معرفي شود راه حل هاي سياسي و اجتماعي و حقوقي براي فهم و حل دشواريهاي مربوط به آن دشوارتر ميشود، اما به محض اينکه اسرائيل به عنوان بازيگري مطمئن از بقا معرفي ميشود آنگاه عرصه بر استدلال هاي پسا صهيونيستي داير بر حقوق جمعي شهروندان ، اصالت تفاوت و اجتناب از شعارها و سياست هاي ايدئولوژيک و منازعه جويانه مهيا ميگردد.