چکیده:
شاکله و عصاره تفکر پراگمتیستی «ریچارد رورتی» را می توان در مفهوم آیرونی جست وجو کرد. آیرونیست چهره ایده آل رورتی و شخصیت منحصر به فردی در جامعه لیبرال آمریکایی است که همواره در تمایز و تفاوت با جریان اصلی حاکم بر جامعه است. او خویشتن آفرین، خودآگاه بر اتفاقی بودن خویش، ضد بنیان گرا و همواره آماده تغییر بنیان برافکن در اندیشه و نگاهش به عالم و آدم است. اما از منظری متمایز و در سوی دیگر جهان اندیشه، مفهوم پارسیا در گفتار و آثار «میشل فوکو»، متفکر شهیر فرانسوی متبلور می شود. پارسیای فوکو و پارسیاستس، شخصیتی در گستره تاریخ اندیشه از آتن کلاسیک تا به امروز است که مفارقت ها و مشابهت هایی با مفهوم آیرونی و آیرونیست دارد. اگر آیرونیست رندی را به هدف اجتناب از تحقیر دیگران، عمدتا به حوزه خصوصی محدود نگه می دارد، درعوض پارسیاستس، مرز حوزه خصوصی را درمی نورد و حلاج وار، بی باکانه و بدون هراس، سخنش را فاش می گوید و از گفته خود دلشاد است. در این بین سقراط در بستر تاریخ اندیشه سیاسی، مصداق هر دو مفهوم و شخصیت محسوب شده است؛ به گونه ای که برخی او را تبلور مفهوم آیرونی و در قامت یک آیرونیست تصویر کرده اند و کسان دیگر، او را در چارچوبه یک پارسیاستس تفسیر می کنند. بر این مبنا، این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش های بنیادین است: آیرونی و پارسیا، چه تمایزی و چه شباهتی با یکدیگر دارند؟ شخصیت آیرونیست و پارسیاستس در اندیشه سیاسی این دو متفکر، چه مشابهت ها و چه مفارقت هایی دارد؟ به نظر نحوه مخاطره و خطر کردن در بیان حقیقت، وجه تمایز کانونی و مرکزی دو مفهوم آیرونی و پارسیاست؛ به نوعی که آیرونیست در بیان حقیقت از فن تجاهل و مطایبه بهره می گیرد و زیرکانه از خطر می گریزد، اما پارسیاستس با گفتن مستقیم حقیقت به قدرت، به هسته مرکزی سیاست حمله ور می شود و ابایی از پیامدهای آن و مواجهه با مرگ ندارد. در این بین خودآیینی و خویشتن آفرینی را می توان سویه مشترک هر دو شخصیت در نظر گرفت.
Irony is one of the constitutive concepts in Richard Rorty’s pragmatism. The ironist is his ideal type of the person: self-creative and self-conscious, aware of his own contingency, anti-foundationalist, and always ready to revise his account of the self and the world radically. Michel Foucault, on the other hand, is concerned with the concept parrhesia. Parrhesiastes is a type of person comparable to the ironist. Hence, the main question in this paper is: what are the similarities and differences between the Rorty’s ironist and Foucault’s parrhesiastes. We will see that while the ironist is keen to confine irony to the private realm, in order not to humiliate anybody, the parrhesiastes has no reluctance to go beyond the limits of the private, and to speak the truth. He does not avoid the risk of saying the truth to those in power even at the cost of his life, while the former is more cautious. Self-creation and autonomy is shared between the two types of personalities. Socrates is the embodiment of both personalities. He is praised as an ironist as well as a parrhesiastes.
خلاصه ماشینی:
بر این مبنا، این پـژوهش درصـدد پاسـخ بـه ایـن پرسـش هـای بنیادین است : آیرونی و پارِسیا، چه تمـایزی و چـه شـباهتی بـا یکـدیگر دارنـد؟ شخصـیت آیرونیسـت و پارِسیاسـتِس در اندیشـه سیاسـی ایـن دو متفکـر، چـه مشابهت ها و چه مفارقت هایی دارد؟ به نظر نحوه مخاطره و خطر کـردن در بیـان حقیقت ، وجه تمایز کانونی و مرکزی دو مفهوم آیرونی و پارِسیاست ؛ به نوعی کـه آیرونیست در بیان حقیقت از فن تجاهل و مطایبـه بهـره مـی گیـرد و زیرکانـه از خطر میگریزد، اما پارِسیاستِس با گفتن مستقیم حقیقت بـه قـدرت، بـه هسـته مرکزی سیاست حمله ور میشود و ابایی از پیامدهای آن و مواجهه با مرگ ندارد.
بـر ایـن مبنـا، پرسـش هـای ایـن تحقیـق بـدین گونـه قابـل صورتبندی است : چه نسبتی میان آیرونی در اندیشۀ سیاسی رورتی با مفهوم پارِسـیا در منظومه فکر سیاسی فوکو است ؟ شخصیت آیرونیست و پارِسیاستِس در اندیشه سیاسـی این دو متفکر، چه مشابهت ها و چه مفارقت هایی دارند؟ روش پژوهش روش مواجهۀ این پژوهش با دو مفهوم آیرونـی و پارِسـیا، تبارشناسـانه خواهـد بـود.
رورتی با رد نظریه بازنمایی که حقیقت را بازتاب واقعیت بیرونی مـیدانـد ( :١٩٩١ ,Rorty ٢)، معتقد است که حقیقتی در کار نیست و امری به اسم طبیعت آدمی وجود خـارجی نـدارد و نمیتوان از نظم اخلاقی در جهان خارج سخن گفت (تقـوی، ١٣٨٥: ١٠٨) امـا از آنجـایی کـه رورتی نمیخواهد با زدن زیر آب کلی حقیقت ، مخاطبش را سردرگم و بدون پشـتوانه فکـری در برهـوت بـیمبنـایی رهـا کنـد و همچنـین از سـوی دیگـر، فاصـله اش را بـا بـیبنیـانی پست مدرنیسم نیز رعایت کند، مخاطبـانش را بـه در پـیش گـرفتنِ شـیوههـای نـوین بـرای زیستن و سخن گفتن ترغیب میکند.