چکیده:
گفت و شنود از نظر صلاح عملی یک نظریه شناخت است و توجه به این فرض دارد که گفت و شنود در فعالیت انسان در زندگی اجتماعی به این یا آن شکل خود عملی می شود یا این که خود یک دانش نظاممند نیست، می تواند جبرانی باشد بر ناکامیابی سیستم تک گویی در چالشهایی که شناخت علوم طبیعی و اجتماعی پیش آورده است. گفت و شنود می تواند پلی باشد برای غلبه بر شکافی که بین «ماده» و «روح» در پهنه علوم اجتماعی دیده می شود و بخشی از یک گرایش اجتماعی در تفکر مدرن، نوعی معرفت شناسی برای همسویی بهتر با دگرگونیهای ذهنی و مدل متحول جهان است که در عالم علوم انسانی زمینه یافته است. در واقع انعکاس کوششی است برای تدوین نظریه شناخت در دورانی که نسبیت بر علوم طبیعی چیره گردیده و ابهام در برخی رشته های آن مسایل جدیدی در باب وجود عینی شناخت مطرح کرده است.
خلاصه ماشینی:
"دکتر محمود عبادیان(*)چکیده:گفت و شنود از نظر صلاح عملی یک نظریه شناخت است و توجه به این فرض دارد که گفت و شنود در فعالیت انسان در زندگی اجتماعی به این یا آن شکل خود عملی میشود یا این که خود یک دانش نظاممند نیست، میتواند جبرانی باشد بر ناکامیابی سیستم تک گویی در چالشهایی که شناخت علوم طبیعی و اجتماعی پیش آورده است.
آنچه در طبیعت عنوان بازی و برآورد نیروها دارد، در جامعه انسانی در لوای نظرگاه و برخورد منافع گروهی عمل میکند، در سطح گفتمان، صورت گفت و شنود(**) به خود میگیرد.
گفت و شنود تنها پرسش و پاسخ یا گفته و نقد گفته نیست که بین دو نفر جریان مییابد؛ بیشتر برخورد عقاید و آراء است که در یک فرایند سیال بینا فردانی صورت میگیرد و منتج به حقیقت جمع در موضوع مورد گفتمان میشود.
اگر درست است که سمتیابی فلسفی تنها از راه گفت و شنود امکانپذیر است، نتیجه طبیعی این است که دانش فلسفی در فرایند دیالوگ حاصل شدنی است.
دیالوگ درک رفتار و گفتار انسانی به مدد زبانی است که انسان خود آن را در ارتباطات خلق کرده است، شکل سخن است که از طریق وساطت گفتمانی رهیافت فلسفی را ممکن میسازد.
فویر باخ دیالکتیک هگل را نقد میکند، او در باب گفت و شنود مینویسد: «دیالکتیک حقیقی، دیالوگ متفکر تک گو با خویشتن نیست، بلکه گفت و شنودی است بین «من» و «تو» به «برترین و غاییترین اصل فلسفی همانا وحدت انسان با انسان است»."