خلاصه ماشینی:
او با بهرهگیری از نگاه پست مدرنیستی و روش هرمونیک(تأویل متن)،شاهکار ادب فارسی یعنی منطق الطیر عطار را دستمایه پژوهش قرار داده و اصول«همبالی»که همانا شیوه رهبری تحولگرای«هدهد»است را تدوین کرده است.
پس از دیدن استعارههای غربی و هشدار پل ریکور که سخن از فتح استعارهها میگوید،تمرکزم بر مسئله رهبری هدهد شدید شد اما اولین مسئلهای که با آن روبه رو بودم،مسئله روش تحقیق برای این کار بود و از خود پرسیدم چارلز هندی چگونه«خدایان مدیریت»را مطرح کرد و یا وارن بنیس چگونه توانست از آثار شکسپیر«هفت دوره عمر رهبری»را استنتاج کند؟...
نمیتوان قضاوت در مورد همبالی را مشروط به این تاییدات کرد، مگر نظریه مازلو،دهها مورد نقص ندارد؟ خدایان مدیریت مگر تایید تجربی شده؟ دوران نگاه پوزیتویستی پایان یافته است، مثلا نظریهای مثل مازلو یا همین استعارهها و خدایان چگونه شکل گرفتهاند؟ کتاب منطق الطیر سلوک مرغان را که در حقیقت نماد انسانها هستند،شرح میدهد.
در بازگشت به سوال قبلی که آیا اصول همبالی،فراتر از نظریه رهبری تحولگراست،اکنون میتوانم بگویم که دو ویژگی در رهبری هدهد هست که در نظریههای رقیبش در علم مدیریت وجود دارد:یک اینکه او پرندگان متنوع را رهبری میکند و این به دنیای واقعیت سازمانها نزدیکتر است،که از افراد مختلف با گرایشهای مختلف تشکیل شدهاند.
در منطق الطیر پرندگان به زندگی عادی و روزمره خو گرفتهاند و این هدهد است که در آنها انگیزه ایجاد میکند و از همین رهگذر مرز بین رهبری و مدیریت را خلق میکند.
اما این موضوع یعنی توجه به درون چندان مورد توجه نظریههای رایج رهبری قرار نگرفته است و میتوان گفت که اصول همبالی در این بعد چیزی فراتر از نظریههای جهانی دارد.