چکیده:
در این مقاله،چگونگی تأثیرپذیری مولوی از قصههای قرآن در داستان روستایی و شهری در دفتر سوم مثنوی بررسی و تحلیل شده و در آن دیدگاه«الگومدار» (pattern base) مولوی در اخذ الگوها و ساختارهای بنیادین ذهنی از قصههای قرآن کریم و بهرهگیری از این «الگوهای مثالی»و«سرمشقهای عالی»برای پروراندن قصه و رمزگشایی عناصر سازنده آن و ارائه گزارههای اخلاقی،اجتماعی و معرفتی به عنوان دیدگاهی ویژه در پژوهشهای مولوی شناسی مطرحشده است.
نتیجه نشان میدهد که مولوی با دیدگاه الگومدار خود از قصههای قرآن به صورت سرمشقهای عالی (paradigms) برای پروراندن و به بار نشاندن قصهها و تمثیلهای خود و رسیدن به هدف اصلی خود،که تعلیم و انذار مخاطبان است،عمیقا بهره برده و این تأثیرپذیری و بهرهگیری عمیقتر و اساسیتر از آن است که آن را به عناصر«تداعی معانی»یا«نظام تلمیحی» فرو بکاهیم.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله،چگونگی تأثیرپذیری مولوی از قصههای قرآن در داستان روستایی و شهری در
داستان روستایی و شهری از دفتر سوم مثنوی به عنوان نمونه و مثالی برای نشان دادن این
نبوغ مولوی در این است که ذهن خلاق او این توانایی را دارد که«داستانهای هم الگو»را که ساختارهای مشابهی دارند براساس«الگوی مثالی مرکزی واحد»،که در ذهن
مولوی در جاهای دیگر مثنوی به این کهن الگو اشاره میکند(ن.
«آدم و حوا»دیده میشود در ذهن مولوی الگوی یوسف(ع)را تداعی میکند و به صورت غیر
(سوره یوسف،آیه 7)مولوی نیز به روشنی دریافته است که بین الگوی بنیادین«آدم-حوا-شیطان»و«یوسف(ع)و برادرانش»مشاهبت ساختاری وجود دارد.
این امر از دیدگاه روانشناسی دین بیانگر دغدغههای درونی انسان و تردید اوست که گرفتار وسوسهها و سفسطههای شیطان نفس شده است و«عقل»یا«وجدان»او پیوسته به او نهیب
اشاره به آیاتی چون(سوره اسری(بنی اسرائیل)آیه 44)به«فطری بودن»و ذاتی بودن عهد الست اشاره میکند(همان،ج 8،ص 914)؛به عبارت دقیقتر تمام این آیات،کهن الگوهایی است
باشیم،حضور این نشانهها در بافت داستان،حتی در«شکل و قالب مبدل»توجیه میشود؛برای نمونه،مولوی عنصر«گندم»را در ضمن داستان روستایی و شهری با اشارهای به قرآن(آیه 11،
هنگام بروز در خودآگاه و در زبان و سخن مولوی به این شکل مبدل ظاهر شده است ولی
عنصر«هبوط»که بنمایه اصلی این قصه است در مبنا و بنیان همه سه الگوی اصلی،که در این جستار بررسی کردیم،در همه الگوها عنصر حیلهگر و حسود،عناصر سادهدل
ک. مثنوی،دفتر 3،ب 473)که در قرآن به صورت فریفته شدن آنها به شیطان آمده است(سوره سباء،آیه 02)و از
دارد و مولانا در ارائه گزارههای خود این الگوها و ساختارهای بنیادین را در ذهن خوددارد و"