خلاصه ماشینی:
"در تمامی بحثهای انگشتشماری که افلاطون درباره کمدی دارد گرایش روانشناختی همراه با تعصبات مرتاضانه را شاهدیم؛و این جنبه از دیدگاه او با نظریه نبوغآمیز و عینیگرایانهاش درباره کمدی در تعارض است-منظورمان آن نظریهای است که کمدی را ناتوانیی توصیف میکند که در هیئت سرنوشت ظاهر میشود.
اما کوپر در جای دیگری چنین میگوید:[41] «ارسطو چندین بار به این کارکرد کمدی تعلیق-که انتظاری بیهوده در تماشاگر پدید میآورد و پایان آن چنان است که انرژی روانی تماشاگر را آزاد میکند- اشاره کرده است.
اما آیا کمدی واقعا چنین محدود است؟آیا از توله سگها گاه رفتاری خندهآور سر نمیزند؟چرا نظریهای که نمیکوشد کمدی را به جنبه ذهنی آن(یعنی خنده) محدود کند،همچنان آن را به رفتار انسان محدود میسازد؟اگر چیزی عینی وجود دارد که میتواند انسان را به خنده بیندازد،در این صورت علت خنده نمیتوان به رفتار انسانی محدود شود.
«اگر ما درباره این جنبه مضحک زندگی اندکی تأمل کنیم-منظورم آن جنبهای از زندگی است که به صورت گفتار و رفتاری سادهلوحانه متجلی میشود؛گفتار و رفتاری که نگرانیهای کوچک، ترسهای فردی،خشم زودگذر،حسادت و بسیاری از احساسات دیگر بر زندگی واقعی تحمیل میکنند و آن را به اندازهای چشمگیر از زیبایی و کمال و نیز از شادی و نشاط دور میسازند-در این صورت به نحوی غیرمنتظره،چهبسا قانع شویم که وجود چنین چیزهایی نمیتواند به خودی خود هدف باشد،بلکه برعکس،چنین چیزهایی تنها در اثر اشتباه به وجود آمدهاند و آنچه خود را اینگونه جلوه میدهد چیزی است که بهتر است وجود نداشته باشد."