چکیده:
این نوشتار،به بررسی و تطبیق مفهوم عرفانی«عالم صغیر»1یعنی،پنداشتن انسان به منزلهی جهانی کوچک که دربردارندهی تمام عناصر«عالم کبیر»2 یعنی جهان هستی است،در مکاتب مختلف میپردازد.
با نگرشی اجمالی و کوتاه دربارهی تاریخچهی اندیشهی«عالم صغیر و کبیر»در فرهنگ یونان،هند قدیم،ایران باستان و قوم یهود،به تبیین کلی دیدگاه اسلام و حکمای مسلمان در این زمینه نیز میپردازد.بخش پایانی این گفتار،به بیان نگرش عرفای بزرگ اسلام به ویژه محیی الدین بن عربی،مولوی و دیگر بزرگان از اهل حکمت و عرفان در چگونگی اطلاق این مفاهیم از حیث صورت و معنا اختصاص دارد.
خلاصه ماشینی:
"جهان هستی-از این جهت که اجزای عالم نیز وظایفی شبیه جسم انسان دارد-
براساس عالم صفات آفریده شده است و اجزا و عناصر این عالم،اجزا و عناصر
این اندیشه در جهان اسلام نیز اندیشهای مقبول و مورد بحث بوده است.
البته مقایسهی اجزای عالم هستی با عناصر وجود انسان و بیان مشابهات میان
است که ارتباط کاینات هستی و اشیا با یکدیگر سبب میشود که عالم کبیر
گرچه آثار و شواهد متقنی از واضع اولیهی این نظریه یعنی حسین بن منصور حلاج در دست نیست؛اما ابن عربی اولین کسی است که در آثارش تعابیر«عالم
کالبد جهان است و مجموع این دو عالم کوچک و بزرگ«انسان کبیر»خوانده
لذا شیخ اکبر،رابطهی میان انسان و جهان را به زیبایی هرچه تمامتر در قالب شعری اینچنین بیان میدارد:روح الوجود الکبیر هذا الوجود الصغیر
عناصر موجود در عالم هستی دانسته،در این زمینه چنین میگوید:
شبستری،انسان را گوهر هستی و مغز عالم و جان جهان خوانده است:بود از هر تنی نزد تو جانی و زو در بسته با تو ریسمانی
وی در تشابه میان عناصر مادی و روحی انسان با عالم هستی،میگوید:هر آنچه در جهان از زیر و بالاست
همهی عالم و خود،جهانی مستقل و علیحده است که جهان هستی با ضمیمهی
3-اطلاق عالم صغیر و کبیر به انسان از حیث صورت و معنا
فرید الدین عطار نیشابوری نیز معتقد است که هر دو عالم در خود انسان نهفته
پس در دل این انسان،صدها عالم وجود دارد که جهان هستی در مقابل آن
وی نیز معتقد است که چون تمام آنچه به تفصیل در عالم هستی وجود دارد"