چکیده:
در پژوهش حاضر سعی بر این است که اهمیت«کار»به عنوان مهمترین جلوه تمدن بشری و همچنین«بیگانگی»به تفصیل بررسی گردد.مبنای تمدن بشری،نهادها،ساختارهای اجتماعی،اقتصادی،سیاسی و توسعه صنعت و پیشرفت،تکنولوژی،علم و هنر همه بروز خلاقیت و استعداد و تواناییهای بشریت است.که طی قرنها از طریق فرایند کار به منصه ظهور رسیده است.
این اعیان خارجی که ساخته دست بشریت هستند،پس از بوجود آمدن همچون قفسی آهنین انسان را در بر میگیرند و همچون زنجیری به دست و پای انسان میپیچند و انسان را تا حد یک شیئی همچون چرخدندههای کوچک ماشینی تقلیل میدهند و زندگی انسان را تحت قید و بند تعینات خویش میآورند.در این شرایط انسان دچار ناتوانی، بیاقتداری و نابسامانی و بیگانگی از خود میگردد.بیگانگی کار بیانگر انفصال و جدایی انسان از کار و محصولات خویش است.در این پژوهش عوامل مؤثر بر بیگانگی کار پرستاران مورد بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"در این پژوهش عوامل مؤثر بر بیگانگی کار پرستاران مورد بررسی قرار گرفته است.
فرضیه اول:به نظر میرسد بیگانگی از کار،با تقسیم کار در ارتباط میباشد.
فرضیه دوم:به نظر میرسد بیگانگی از کار،با بیقدرتی(عدم مشارکت فعال در محیط کار)در
فرضیه سوم:به نظر میرسد بیگانگی از کار،نیاز به کار فقط برای تأمین معاش ارتباط دارد.
فرضیه ششم:به نظر میرسد بیگانگی از کار،با عدم وجود روابط انسانی در محیط کار ارتباط
کار و شغل،دکتر غلامعباس توسلی) به نظر کارل مارکس،کار اساسا تغییراتی است که انسان با استفاده از فنون در طبیعت بوجود
کارش،موجب لذتی بیدرنگ و رفع نیاز شخصی است یا خیر،و آیا فعالیت او یعنی خود عمل کار کردنم برای او لذت شخصی به همراه میآورد و تحقق استعداد و خلاقیت طبیعی و اهداف
مارکس(تقسیم کار-مالکیت خصوصی بر ابزار و وسایل تولید-مبادله)خود را میان انسان و
و در نهایت مارکس معتقد است کار باید متضمن شأن انسانی باشد و رضایت خاطر او را در
فرضیه دوم:به نظر میرسد بیگانگی از کار با بیقدرتی و عدم مشارکت فعال در محیط
مارکس معتقد است کار باید فرایند عاقلانه و کنشمندانه باشد و با نیت و طرح قبلی همراه
در این حالت کار از خود بیگانه در جامعه نمود پیدا میکند.
فرضیه سوم:به نظر میرسد بیگانگی از کار،با نیاز به کار فقط برای تأمین معاش
فرضیه پنجم:به نظر میرسد بیگانگی از کار،با احساس استثمار شدن در ارتباط است.
فرضیه پنجم:به نظر میرسد بیگانگی از کار،با احساس استثمار شدن در ارتباط است.
مارکس معتقد است بیگانگی کار ریشه انواع بیگانگیهای انسان از جمله بیگانگی انسان از خود"