چکیده:
این مقاله میکوشد فقر نظری موجود در دستاوردهای جامعهشناسی را بیان کند و با جستوجوی علل اصلی این امر، دلیل اصلی پیشرفت غربیان را در این زمینه بنمایاند؛ همچنین از صاحبنظران اسلامی میخواهد که نباید تلاش برای جبران کمبود خود در زمینه این فقر، ما را به مشکلی دچار کند ـ که خطر آن از خود مسئله اصلی یعنی نقد اقتباس نظریات غربی کمتر نیست ـ و در نهایت زمینه گسست معرفتی را پدید آورد؛ البته نباید افراط در اقتباس نظریات غربی، زمینه تقلید و وابستگی معرفتی را پدید آورد.
در نتیجه راهبرد منطقی موجود در این باره، مواجهه و تعامل آگاهانه با این گونه نظریات و بیان ارتباط اصیل و منطقی میان فکر و واقعیت (عالم واقع) است. از سوی دیگر جامعهشناسی اسلامی بر پایه عقلانیت سننی (مبتنی بر سنتهای الاهی) میکوشد تا نشان دهد که قوانین و قواعد تغییرناپذیری بر حرکت تاریخ و جامعه حاکم است که در صورت فهم و درک آنها میتوان به نقش انسان در جامعه و تاثیر جامعه بر فرد پی برد. محور اساسی مولف برای تبیین دیدگاههای اسلامی درباره جامعهشناسی اسلامی، آرای مرحوم «علامه محمدباقر صدر» و «استادمرتضی مطهری» است
خلاصه ماشینی:
"ما نیز به لحاظ روششناختی توان بازگرداندن همه این سطوح به یک زمینه واحد را داریم و آن اینکه چگونه روش عقلانیـ دینیای را در ارتباط با عالم واقع تولید کنیم که از لحاظ نظری اصیل باشد و در همان حال توان پدید آوردن قلمروی برای خیزش اجتماعی از ناحیه عملی را داشته باشد؟ این رویکرد تطبیقی، هم علمی است و هم عملی و در عین حال دانشگاهی و تغییرگرایانه نیز به نظر میرسد؛ البته این موضوع، بنا به دلایلی امری موجه و ضروری است؛ زیرا مسلمانان عقیده دارند که اسلام دینی کامل و فراگیر است و عمیقا ایمان دارند که معارف و روشهای اسلامی میتواند به رهایی حقیقی بینجامد: رهایی در آخرت و آرامش، کرامت و کفایت در حیات دنیوی؛ به تبع این، تبدیل کردن نقش و کارکرد اسلام صرفا به خلاص اخروی، در حقیقت مسیحی سازی اسلام است؛ همچنانکه تبدیل اسلام به نوعی وظیفه کارکردی صرف که هدف آن فقط سامان دادن به حیات دنیوی باشد، درحقیقت تحریف اسلام و تبدیل آن به یک کنفوسیوسگرایی دیگر است.
با این همه، آنچه به صورت کاملا مهم قابل تأکید است، این است که ما اصرار داریم که این عامل تعیین کننده یکی از جمله عناصر متعدد است که به خود آگاهی سیاسی مرتبط است، نه اینکه عامل تعیین کننده نهاییای باشد که فاعلیت سایر عناصر را تقلیل میدهد و آنها را از کار بازمیدارد؛ همچنان که دوبریه گفت: ناخودآگاه سیاسی یکی از عوامل است، نه مجموع آن؛ زیرا سایر عوامل دیگر در کنار آن و گوشه آن پنهان نمیشود؛ بلکه جایگاه آنها نیز خودآگاهی است نه ناخودآگاه… خاتمه در این نوشتار از همان آغاز به تطبیقات نظری مبتنی بر رویکرد باز انتقادی به فکر غربی و از منظر ادراک خصوصیت اندیشه دینی به طور عام و اندیشه اسلامی به طور خاص پرداخته شد؛ به عبارت دیگر باید در مسیری میان پذیرش افکار دیگران و حفظ خصوصیات خود حرکت کنیم و از مبالغه در زمینه اعتقاد به استقلال فکری تا حد گسست از دیگران و ارتباط تا سطح خیرگی خودداری کنیم."