چکیده:
آنچه که ادوارد ساپیرو بنجامین لی وورف در آثارشان بسیار بدان پرداختند موجب پیدایی سؤالات فراوانی شده است.مثلا میان زبان و واقعیت بیرون چه نسبتی حاکم است؟آیا زبان است که واقعیت بیرون را برایمان تعیین میکند؟آیا شناخت جهان خارج از ذهن تنها از طریق امکاناتی که زبان مادری در اختیارمان میگذارد صورت میپذیرد؟ساختار زبان تا چه حدی بر الگوی تفکر ما تأثیر دارد؟و اینکه آیا بدون زبان،بشر قادر به تفکر میباشد یا خیر؟اینها و بسیاری دیگر سؤالاتی است که همیشه بخصوص زبانشناسان و فیلسوفان و محققان علوم رفتاری را به چالش طلبیده است.اما در این مقاله قصد پرداختن به چگونگی تفکر و چیستی زبان نیست بلکه بیشتر به چیزی میپردازد که از آن تحت عنوان واقعیت خارج از ذهن یاد میگردد.یعنی همان چیزی که در قالب واقعیت فیزیکی آن را میبینیم و لمس میکنیم.این واقعیت جنبهء دیگری نیز دارد که تحت عنوان واقعیت اجتماعی ذکر آن خواهد رفت. پس سؤال اصلی این مقاله چگونگی رابطهء زبان با واقعیت است.واقعیت حاصل از تقطیع جهان با مطالعهء شواهد ارائه شدهء تاثیر و تعیینکنندگی زبان مشاهده خواهد شد و در خلال آن سعی میشود تا استحکام این رابطه نشان داده شود.گزارهء ما این است که ساختار زبان مادری الگوهای ادراکی و ذهنی ما را تحت تأثیر قرار میدهد در نتیجه نقش بسیار منحصر به فردی را در شکلگیری وضعیت واقعیت بیرون از ذهن ما خواهد داشت.
خلاصه ماشینی:
"پس سؤال اصلی این مقاله چگونگی رابطهء زبان با واقعیت است.
واقعیت حاصل از تقطیع جهان با مطالعهء شواهد ارائه شدهء تاثیر و تعیینکنندگی زبان مشاهده خواهد شد و در خلال آن سعی میشود تا
طرح حاضر مبتنی بر این است که ساختار زبان مادری ما تأثیر قابل توجهی بر الگوهای
است اگر در این زبان از جایی یا شخص و یا چیزی بدون اشاره به شناخته شده بودن یا نبودن
سخنگوی یکی از زبانهای هند و اروپایی برای سخن گفتن به این زبان باید یاد بگیریم که انواع
این زبان و سخنگویان زبانهای هند و اروپایی واقعیت خارج را بطور یکسان ادراک و تجربه
یک معلم هنر نیز در این است که تأثیر زبان را بر ادراک اشیاء به صورت ابزار کاهش دهد و
''بخشی از مشکل مرتبط ساختن زبان به جهان خارج میتواند ناشی از این واقعیت باشد
زبان طبقهبندی میکنیم،ممکن است این مسأله مطرح شود که یادگیری پدیدههای جهان خارج
''گرایش ما معمولا این است که زبان را به عنوان تکنیکی ساده برای بیان کردن احساسات
که واقعیت ترسیم شده توسط زبان تا چه حد میان ما و سخنگویان این زبانها متفاوت است.
رابطه با اعضای یک جامعهء زبانی معنی پیدا میکند چون زبان اساسا یک پدیدهء اجتماعی است.
بردن زبان مستلزم دامنهای از معانی است و بافت میتواند این معانی را تایید نماید.
اقدام در این است که برای او زبان و جهان در آغاز بشدت در هم تنیده و غیر قابل تشخیص
میتواند واقعیتی را برای هر سخنگوی زبان ترسیم نماید که الزاما همانند واقعیت ادراک شده"