چکیده:
«اصل تفرد»یکی از اصول مهم مابعد الطبیعی است.هر موجودی یا صورت تنهاست یا ترکیبی از ماده و صورت است،اما این موجود دارای تفرد و تشخص نیز هست.تفرد و تشخص آن به صورت آن است یا به مادهء آن؟نویسنده در این مقاله کوشیده است این اصل را در سیر تاریخی آن،از زمان ارسطو تا صدر المتألهین،به اختصار بحث نماید و نشان دهد که به رغم تفسیرهای گوناگون،همهء فیلسوفان و مفسران باید قائل به این باشند که ملاک تفرد و تشخص یک چیز«صورت»آن چیز و بلکه«وجود»آن چیز است.
خلاصه ماشینی:
"اگر ماده خود به خود چیزی نیست،امری ناشناختنی است و همیشه دارای صورت معینی است و اگر صورت مقدم برماده،و در واقع مقدم بر جسم مرکب از ماده و صورت است و نیز نخستین موجود و جوهر بالفعل است تفرد موجود،از نظر ارسطو،باید به صورت آن باشد یا به مادهء آن؟ عدهای بر این تصورند که چون صورت دارای نحوی نوعیت است و به طور مثال صورت انسانیت صورت نوع انسان است و صورت نوعی بیش از یکی نیست پس اصل تفرد باید «ماده»باشد.
از طرف دیگر،از آنجا که مادهء نخستین دارای هیچگونه تعینی نیست و از این روی در عالم خارج یافت نمیشود قابل شناخت نیست؛اما راس با نظر به اینکه مادهء ثانوی در عالم خارج وجود دارد و قابل شناخت است مقصود ارسطو از قابل شماخت نبودن ماده را حمل برمادهء نخستین میکند و از این روی اصل تفرد جوهرهای محسوس را در مادهء ثانوی میداند.
از منظر دیگر،به لحاظ اینکه ماده و صورت ارسطو قدیم و ازلی هستند بالطبع نباید نیازمند به علت یا امر سومی باشند،اما در مابعد الطبیعه(الهیات به معنی الأعم)ابن سینا ماده و صورت هرگز نمیتوانند به تنهایی یک موجود عینی را به دست دهند،زیرا اگر صورت کلی است و بنابراین در خارج و خود به خود وجود ندارد و اگر ماده صرف قوه و استعداد است و وجودی خارجی ندارد مگر اینکه همراه با صورت باشد،پس چگونه میتوان از صورت و مادهای که ناموجود هستند به یک شیء موجود دست یافت؟ به عبارت دیگر،ما هر چیزی را برحسب جنس و فصل آن میشناسیم و جنس و فصل از ماده و صورت حکایت دارند."