چکیده:
تئوری معرفت شناختی مکتب اصلاحطلبی دینی ناظر بر ضرورت تعامل عقل و دین در سنجش صحت و سقم گزارهها و ایدههای مختلف است.این تئوری با دو چالش عمده نظری مواجه بوده است.یکی از این دو چالش ناظر بر ادعای متجددین مبنی بر تعارض نظریه تعامل عقل و دین با ضرورت"آزاداندیشی"است و چالش دوم دیدگاه اصل گرایان مبنی بر مغایرت نظریه مزبور با ضرورت"عبودیت الهی"است.این مقاله با پرسش از میزان حقیقی بودن مدعیان متجددین و اصلگرایان در خصوص تئوری تعامل عقل و دین،این فرضیه را به آزمون نهاده است که مدعیات مزبور،با واقعیت تئوری معرفت شناختی اصلاحطلبان سازگاری ندارد و به یک عبارت اثباتی،تئوری تعامل عقل و دین،هم با آزاداندیشی و هم با عبودیت الهی قابل جمع است.این فرضیه با رجوع به متون دست اول برخی از اصلاحطلبان مذهبی و با استفاده از روش تفسیر به آزمون نهاده شده است و نتایج به دست آمده،موید اعتبار فرضیه مورد بررسی است.
خلاصه ماشینی:
"در اثر این تحول،در دوره جدید بسیاری از مسائل به خاطر غیرعلمی و غیرعقلی بودن به کنار نهاده شدند و بسیاری از موضوعات برای اینکه خود را معتبر جلوه دهند به علم و عقل جدید متوسل گشتند و این امر به عرصه ایدئولوژیهای سیاسی نیز تسری یافت و در حقیقت نقد مبانی معرفتشناختی نظریه اصلاحطلبان دینی مبنی بر تعامل عقل و دین از همین موضع صورت میگیرد و چنانکه اشاره کردیم،استدلال این است که عقل تنها داور اندیشهورزی است.
بنابراین سوال این است که آیا میتوان یک فهم بشری از دین را به راحتی به یک فهم بشری دیگر در سایر حوزهها تفوق و برتری دارد؟مگرنه این است که هردو این فهمها بشری و انسانی هستند و در هردو آنها امکان اشتباه و خطا وجود دارد؟مگر فهم ما از دین با حقیقت دین یکی است که بخواهیم در همه موارد به برتری و اصالت آن در برابر معلومات غیردینی خویش قائل باشیم؟و آیا نباید تأیید کرد که در این صورت ممکن است یک فهم اشتباه از دین به رویگردانی ما از بسیاری یافتههای علمی شود؟ به این ترتیب میتوان گفت هرچند نقد اندیشهورزان اصلگرا دارای مقدمه درستی است و هر انسان مؤمنی باید گفتار خداوند را بر اندیشه بشری خویش ترجیح دهد،اما نتیجهای که از این مقدمه گرفتهاند و تئوری اصلاحطلبی دینی را به عدم اعتنای لازم به این امر متهم کردهاند، ناسنجیده به نظر میرسد."