چکیده:
در این مقاله،سه مرحلهء طلوع،رشد و افول خداشناسی طبیعی (deism) بررسی و نقد شده است.در مرحلهء نخست،خداشناسی طبیعی،عقل و وحی را بدیل به سوی حقایق بنیادی میداند که هردو بهطور مستقل میتواند ما را به خدا و جاودانگی روح هدایت نماید.این خداشناسی در مرحلهء دوم،تحت تأثیر پیشرفت علم،انسان را از خدای معبود ادیان بهسوی یک«مهندس فلکی»سوق میدهد.این خدا،همان خدای«رخنهپوش» است،نه خدای آفریدگار و آموزگار.مرحلهء سوم،دوران مهجوریت و غیبت«مهندس فلکی»یا«خدای رخنهپوش»است،زیرا«این خدا»ماشین عظیم جهان را به امان خود رها کرده و اصلا در تاریخ و تجربهء بشری حضور ندارد و شنوندهء حاجات انسان نیست.
سرانجام الهیات طبیعی به دلایل 1)ضعف درونی برهان نظم،یعنی یگانه برهان مورد استناد خداشناسان طبیعی؛2)انتزاعی بودن مفاهیم این الهیات؛3)در افتادن با وحی و سیطرهء کلیسا به حال سقوط و مرگ درآمد.
توماس هابز،هنری مور،رابرت بویل و اسحق نیوتن در سیر و تحولات خداشناسی طبیعی بسیار تأثیرگذار بودند و تلقی آنان از ماهیت علم و روش آن نیز،به نحو آشکاری در ذهن فلاسفه و متألهان بعد از خود،نفوذ چشمگیری داشته است؛همچنانکه اینان (*)عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی نیز متأثر از دکارت،نقاد او و غالبا شریک در غرض او بودند.
هدف دیگر از نگارش این مقاله،تحلیل مباحث فوق از دیدگاه این چهار نفر و نقد و نظر پیرامون آراء آنان در خصوص تصور مفهوم خداست.
خلاصه ماشینی:
"اینجا نتیجه میگیرد که موجود ازلی وجود دارد؛اما با این حال او[در ذهن خود]هیچ
او[دکارت]باید این مفهوم خدا را بهتر تبیین کرده باشد و از آن نه فقط وجود خدا،
همانطور که بیان شد،نظر اصلی هابز دربارهء خدا این است که انسان نمیتواند از او
مور با این ادله غایتگرایانه است که وجود یک صانع حکیم را برای جهان اثبات
میکند،اما روح طبیعت است که کارهای عالم ماده را به نمایندگی انجام میدهد و خود
پس اینکه این جهان عظیم مخلوق خدا است از نظر بویل واقعیتی است که در آن تردیدی نیست.
با این جهان مکانیکی و قابل شناختن،چه نسبتی است،پاسخ بویل دلالت بر دو گونه خدا
این استدلال بویل عینا همان استدلال دکارت براین است که خداوند هم علت مبقیه
گاهی بویل در وفاداری به قدرت و دخالت خدا در جهان به سبک حکمای قرون وسطی،فراتر از این رفته و مشیت خاصه او را به میان میآورد میکوشد آن را به عنوان
در حیطهء قوانین منتظم و خدا داده قرار داده،لیکن این حق را برای خود محفوظ داشته
این باور بودند که عالم بعد از خلقت آغازین،نیاز به دخالت خدا ندارد و قوانین طبیعت
پذیرفته و در اوج شور علمی به تبیین جهان ریاضی اشتغال دارد و این معضلی است که
حال باید دید آیا در این جهان که به تصویر نیوتن،تنها ذرات خود استوار آن با
حدودی جایی برای خدا و روح انسان پیدا کرده است.
به قاعده و محکوم قوانین دائمیاند و از این جهت عالم ذاتا واجد ثبات است و نیازی به"