چکیده:
این گفتار تلاشی است برای تبعین یکی از بنیادیترین نظریههای بلاغت و نقد ادبی؛ یعنی نظریهء نظم امام عبد القاهر جرجانی.نویسنده برای رسیدن به این هدف به شرح موضوعات زیر پرداخته است:1-یک پارچه بودن و کلیت زبان و شعر2-ابطال اندیشهء دوگانه بودن لفظ و معنا3-مقایسهء آراء و نظرییات عبدالقاهر با آراء و نظریات ناقدان جیدد بویژه آ.ا. ریچاردز4-اشارهای به نظریهء کاربرد زبان کولریچ و مقایسهء آن با نظریهء نظم.
خلاصه ماشینی:
"نخواهد بود؛لذا شایسته است که این نظریه هرچه بیشتر مورد بررسی و مداقه اهل نظر قرار
اندیشهء نظم در نظر عبد القاهر اساسا مبتنی است بر این باور که زبان دارای دوکاربرد
نخواهد کرد؛اینکه:هدف واضع از وضع اسماء این بوده است که وسیلهای باشد برای آشنایی
واقعیت این است که مواضعه و قرارداد لغوی تنها زمانی میسر است که واضع با مفاهیم مورد نظر آشنا باشد.
مخاطب با مشار الیه-فی نفس-نیست؛بلکه مراد اینست که میان اشیایی که میبینی این شئ مورد نظر مشار الیه است،رابطهء لفظ با موضوع نیز چنین است.
(مترجم) کتاب را بر زبان میآوریم،تنها هدفمان اشاره به جنس مشخصی است و این کلمه تنها صورتی
اکنون که بحث ما دربارهء نظر عبد القاهر پیرامون لفظ و دلالتهای آن است،باید به پاسخ پرسشهای فوق بپردازیم؛چون پاسخ به این پرسشها است که نظر عبدالقاهر را دربارهء زبان و
او بر این باور است که تنها وسیله برای بیان حقیقت و مبانی بلاغت و
در اینجا باز میبینیم که عبدالقاهر پرده از حقیقت سترگ دیگری-که هیچ شکی در آن نیست-بر میدارد،و آن حقیقت این است که در عرصهء ادبیات ناگزیر فلسفه هنر با فلسفهء
اینجا باید بر حقیقت مهم دیگری پای فشرد و آن این است که روح زبان را با ذوق و
واقعی آنها در این است که بتوانند پرده از روی معانی مورد نظر گوینده به شکلی شایسته
در جای مناسب خود قرار خواهند گرفت و در حقیقت این احساس است که الفاظ متناسب و
الفاظ نیز چنین است یعنی معنا و مفهوم لفظ جز در پیوند آن با دیگر الفاظ مجاورش قابل"