چکیده:
مسئلهء وفاداری به زبان و متن مبدأ،همواره ترجمهء مترجمان را در بوتهء نقد نقادان قرار داده است و اگرچه نظریهپردازان بسیاری در طول تاریخ کوشیدهاند که تعریفی جامع از وفاداری در ترجمه ارائده دهند،اما همچنان بر سر این مسئله اختلافنظر وجود دارد.
در این مقاله نگارنده میکوشد با بررسی نظریات موجود دذر زمینهء ترجمه و تعاریفی که از وفاداری به متن اصلی مطرح شده است،نه تنها بر اهمیت توجه به بعد فرهنگی متن منبع تأکید نماید،بلکه به شکافهای ناپیمودنیای که میان دو زبان منبع و مقصد وجود دارد،بپردازد و وفاداری کامل به متن منبع را غیر عملی سازد.
خلاصه ماشینی:
نظریهپردازان مقصدگرا بر وفاداری کامل به ساختارهای زبان مقصد تأکید دارند و در نظر آنها انتقال پیام در قالب زبانی مقصد، بیشتر از وفاداری به صورت متن اصلی حائز اهمیت است و به نوعی معتقدند باید در ترجمه،پیام را از قالب زبان مبدأ خارج و آن را در قالب زبان مقصد بازآفرینی کرد.
مترجمان مقصدگرا نیز در ترجمهء خود بیشتر به زبان مقصد و ساختارهای خاصّ آن توجه دارند تا زبان نظریهپردازان مقصدگرا بر وفاداری کامل به ساختارهای زبان مقصد تأکید دارند و در نظر آنها انتقال پیام در قالب زبانی مقصد، بیشتر از وفاداری به صورت متن اصلی حائز اهمیت است و به نوعی معتقدند باید در ترجمه،پیام را از قالب زبان مبدأ خارج و آن را در قالب زبان مقصد بازآفرینی کرد.
این امر این سؤال را در ذهن ما برمیانگیزد که چگونه میتوان تمای فراسنجهای عالم گفتمان و بویژه فراسنجهای فرهنگی را به زبان مقصد منتقل کرد؟و آیا میتوان دو فرهنگ کاملا متفاوت را به یکدیگر ترجمه کرد؟اگرچه خوانندهء مقصد با خواندن متن ترجمه،خواهان آشنایی با فرهنگی جدید و بیگانه است،اما مترجم برای آنکه ترجمهای شیوا و روان و درعینحال وفادار ارائه دهد، باید کدام گزینه را بر دیگری ترجیح دهد:بعد فرهنگی نویسنده،یا بعد فرهنگی خواننده؟و آیا«غریبگی»موجود میان فرهنگهای گوناگون موجب نمیشود که مترجم در ترجمهء خود مجبور به خیانت به متن اصلی شود؟ باتوجه به نظریات ترجمهشناسان،میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که مبدأگرایان بیشتر از مقصدگرایان به فرهنگ مبدأ اهمیت میدهند.