چکیده:
در عرفان اسلامی، انسان، موجودی ذومراتب با ساحت های وجودی مختلف است که هر یک از آنها دریچه ای به وجود پر رمز و راز این معمای هستی است. در میان عارفان مسلمان، چهره مولانا جلال الدین رومی در کشف رازهای درونی انسان و گشودن اسرار وجودی او بسیار برجسته است. مولوی با بهره گیری از تعالیم عمیق دینی و تجربیات عارفان پیش از خود و آمیختن آنها با تجربیات عرفانی خویش توانست انسان شناسی عرفانی بسیار متعالی و عمیقی را در آثار منثور و منظوم خویش به بشر عرضه کند.
تعالی معنوی انسان در تفکر مولانا را باید از دو جنبه نگریست: یک جنبه آن مانع زدایی و آسیب شناسی روحی انسان و جنبه دیگر، چگونگی پرورش روحانی اوست. مولوی با تفکیک خود حقیقی و خود مجازی انسان و شناخت آثار زیانبار غفلت انسان از ساحت الهی خویش، موانعی را که باعث این غفلت و دوری انسان از گوهر حقیقی خود می شود، در مکتب عرفان عشقی خویش به بهترین وجهی به تصویر کشید و همچون طبیبی روحانی توانست با کشف علل واقعی درد و رنج انسان غذاهای حقیقی روح انسان را شناسایی و عرضه کند .
خلاصه ماشینی:
"سیر عارف هر دمی تا تخت شاه سیر زاهد هر مهی یک روزه راه گرچه زاهد را بود روزی شگرف کی بود یک روز او خمسین الف زاهد با ترس میتازد به پا عاشقان پرانتر از برق و هوا کی رسند آن خائفان در گرد عشق آسمان را فرش سازد درد عشق (مثنوی/دفتر سوم3912/) مولوی در مورد سر موفقیت و محبوبیت پیامبر اکرم(ص)معتقد است،اینکه خداوند در وصف او فرمود: «لولاک،لما خلقت الافلاک،اگر تو نبودی،جهان را خلق نمیکردم»به خاطر همین عشق و اخلاص او بود: شد چنین شیخی گدای کوبهکو عشق آمد لاابالی اتقوا با محمد بود عشق پاک جفت بهر عشق او را خدا لولاک گفت منتهی در عشق چون او بود فرد پس مرا او را زانبیاء،تخصیص کرد گر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلام را (همان،دفتر پنجم9/-4372) همچنین در قصهء معراج پیامبر(ص)نیز راز برتری پیامبر(ص)بر جبرئیل را در سفر معراج چنین بیان میکند: گفت هین او را بپر اندر پیم گفت اونی من حریف تو نیام باز گفت او را بپر ای پردهسوز من به اوج خود نرفتستم هنوز گفت بیرون زین حد ای خوش فرمن گر زنم پری بسوزد پر من احمد اربگشاید آن پر جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل حیرت اندر حیرت آمد زین قصص بیهشی خاصگان اندر اخص (همان،دفتر چهارم9973/) -نو شدن و تجدید حیات روحی از بالاترین آثار و برکات عشق است که در تعالیم معنوی مولانا به تصویر کشیده شده است،زیرا تلاطم و حرکت همیشگی از مهمترین ویژگیهای روحی عارفان است: از جمادی مردم و نامی شدم و از نما مردم ز حیوان سر زدم مردم از حیوانی و آدم شدم از چه ترسم کی ز مردن کم شدم حمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک بال و پر و از ملک هم بایدم جستن ز جو کل شئی هالک الا وجهه (همان،دفتر سوم0093/) انسان هنگامی واجد نو شدن واقعی میشود که هویت جدیدی پیدا کند و تنها جامهء بیرون را نو نکند،بلکه تمام شخصیت خود را نو و شخصیت قبلی خود را قربانی کندو تمثیل آب دریا با نو شدن و به قربانگاه بردن عزیزترین سرمایهء خود در تمثیل مولانا مشهود است: دشمن خویشیم و یار آنکه ما را میکشد غرق دریائیم و ما را موج دریا میکشد آنچنان در پیش او شیرین و خوش جان میدهیم کان ملک مارا به شهد شیر و حلوا میکشد خویش فربه مینمائیم ازپی قربان عید کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشد نیست عزرائیل را بر عاشقن دست و رهی عاشقان عشق را هم عشق و سودا میکشد (دیوان شمس،827) در تعابیر دینی هم آمده که تا انسان عزیزترین چیزها را فدا نکند به حقیقت شیرینی و کمال نمیرسد."