خلاصه ماشینی:
"ولی اگر حضرت ایشان تشیع کسی را نپذیرفتند و او را متهم به پیروی از مذاهب دیگر فرمودند،آنگاه کوچکترین مخالفتی با اجماعات علمای شیعه از ناحیهء او را باید برهانی قاطع بر نفی تشیع وی دانست!اما حالا از کی نظر ایشان قول فصل و فصل الخطاب شده؟این را توضیح ندادهاند؛و نیز روشن نکردهاند که باوجود تصریح کسانی همچون علامهء مجلسی و ملا محمد طاهر قمی به مخالفت معتقدات و عملکردهای فارابی با مهمترین مبانی تشیع و بلکه اصل اسلام،چگونه ایشان بر شیعی بودن وی اصرار دارند؟نیز مگر ایشان نمیدانند که فقیه بزرگ شیعی ابن ادریس،شیخ طایفهء امامیه ابو جعفر طوسی را به دلیل شیوهء وی در استنباط احکام،به تبعیت و پیروی از مذهب شافعی متهم میدارد(حسن بصری،ص 154)و همان مامقانی که منتقد محترم شیوهء وی را با صفاتی همچون:بسیار دقیق و علمی و روشمند-آنگونه که از یک رجالشناس متبحر و منصف انتظار میرود(ش 52،ص 92)میستایند،آری مامقانی،در همان راستای اتهام پیروی از شافعی که ابن ادریس به شیخ الطایفه میزند،به همان دلیل نیز-از زبان ابن ادریس-دشنامهای بسیار زشتی نثار شیخ بزرگوار میکند که لازم بود منتقد محترم برای اثبات مدعیات خود در ستایش مامقانی،آنها را نیز در کنار ستایشهای کذایی بیاورند؛و البته این ناچیز،قلم ابن ادریس را منزهتر از آن میداند که به چنان کلماتی آلوده شده باشد،و آنچه را مامقانی به عنوان دشنام از زبان وی نقل کرده،یقین دارد که به دروغ به او نسبت داده شده؛و عمل مامقانی در نقل آن را حاکی از کمال ساده لوحی وی در قبول هرگزارش و اخذ مطلب از هر منبعی-بدون نقد و بررسی آن-میداند که بدون مراجعه به کتاب ابن ادریس(السرائر9مدعی شده آن دشنام در آن کتاب هست(السرائر،ابن ادریس،مقدمهء مصحح،ج 1،ص 82)و به اندازهای هم از تاریخ بیخبر بوده که نمیدانسته ابن ادریس(متولد در سال 345 هـ."