چکیده:
پدیده غرب و پیشرفتهای مادی و علمی دنیای غرب، یکی از مهمترین موضوعاتی
است که ذهن بسیاری از اندیشهگران ایرانی را دستکم در دو قرن اخیر به خود مشغول
کرده و به تفکر درباره چرایی این امر و جستوجوی راهکارهای مناسب واداشته است.
کسروی از جمله اندیشهگرانی بود که ادعا میکرد پاسخی درخور و پذیرفتنی برای حل
بحران فکری و اجتماعی و فرهنگی جامعه انسانی جسته است. وی که در بحبوحه انقلاب
مشروطیت نشو و نما یافت و در دوره سنتستیزی رضاشاه در مصدر کارهای دولتی بود،
پارهای از اقدامات وی را در آثار متعددش تحسین کرده است، اما از آنجا که جامعه
ایرانی را جامعهای سنتی میدانست، بر آن بود تا برای اصلاح سنت راهکار بومی عرضه
کند. موضع وی در برابر پیشرفتهای غرب، با توجه به نگرش دینی او موضعی دوگانه
بود؛ نکوهش غرب به خاطر فراموشی دین و اخلاق انسانی، و تحسین غرب در حوزه
مسائل علمی و دانش بشری. این مقاله درصدد تشریح و تبیین نگرش دوبعدی وی به غرب
و مبانی معرفتشناسی آن است.
خلاصه ماشینی:
"به نظر وی، در این زمان نهتنها بسیاری از اندیشهگران و پیشوایان، بلکه حتی تودههای مردم نیز دل در گرو غرب سپردهاند «و یک سخنی که یکی میگفتی، میبایستی دلیل آورد که در اروپا چنین است و یا چنان نیست و گواهی برای گفتههای خود از زبان یک پروفسور یا دکتر اروپایی یاد کند وگرنه کسی گوش ندادی و آن سخن را نپذیرفتی.
وی اقدامات اصلاحی سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده را به خاطر سطحینگری (همان، 184ـ185) و تلاشهای تقیزادهها، فروغیها و حکمتها را به دلیل اروپاییگری و شیفتگی به غرب به باد انتقاد گرفت و همه آن فعالیتها را گمراهانه خواند؛ زیرا معتقد بود که غرب پیشروی گمراه است: «شرقیان که از دنبال غرب افتادهاند و مردم را نیز بدان راه میکشانند با آنکه پیشرو خود را میبینند که سخت گرفتار است و هرگز امید رهایی نیست با این همه، راه برنمیگردانند و از بس شیفتگی و دلباختگی دارند، هیچگاه گمان درماندگی به اروپا نمیدهند» (همو، آیین، ج 2، 45).
وی به این روند نابودی و زایلشدن آیین زندگی مطلوب شرقی در مواجهه با تمدن اروپایی همواره به دیده حسرت مینگریست (همو، آیین، 52ـ55) و با فرورفتن در شعف آرمانگرایانه خود، به پیشگوییهای پیامبرانه درباره نجات شرق از طریق جنبش بیدارگرانه دست زد و بدون اینکه درک صحیحی از آبشخور اصلی جنبش خودآگاهی شرقیان داشته باشد، خبر از نزدیکی فیروزی شرق داد (همان، 43)، اما از این نکته غافل ماند که شرقیان تحتتأثیر اروپاییگری، حتی نسخهای که برای رهایی خود از اسارت غرب پیچیدهاند، پدیدهای غربی است و تحتتأثیر مبانی فکری فلسفه غرب است که چنین میپندارند شرق عقبمانده است."