چکیده:
ویتگنشتاین و حکمت-که در اصل به زبان آلمانی منتشر شده و ترجمهء فارسی آن به زودی از طرف انتشارات هرمس به بازار کتاب میآید-در پی آشکار ساختن جنبهء حکمی و به تعبیر دقیقتر،جنبهء حکمتآمیز اندیشه و زندگی لود ویگ ویتگنشتاین،فیلسوف مشهور و بسیار مهم سدهء بیستم است.نویسنده نمیخواهد ادعا کند که تفکر ویتگنشتاین یکسره حکمی است و خود او حکیم،اما میکوشد نشان دهد که این فیلسوف به معنایی راهرو فلسفه به معنای سنتی کلمه،یعنی دوستداری حکمت،بوده است،یا دستکم چنین تفسیری از او هم در کنار تفسیرهای دیگر موجه است.کتاب،گذشته از پیشگفتار و توضیحات روشی و کتابشناختی،مشکل از مقدمه و چهار فصل است که مختصری از مضامین آنها به ترتیب گزارش میشود. مقدمه کتاب متشکل از سه بخش است:در بخش اول،ذیل عنوان«دربارهء حکمت»،تلقیای عام و به اصطلاح عقل سلیمی از حکمت توضیح داده میشود که نویسنده در پژوهش خود مبنا قرار داده است؛طبق این تلقی،و نه تعریف،حکمت عبارت است از علم و شناختی-نه لزوما تعلیمی-که مرتبط با مسائل عملی زندگی و اصطلاحا کاربردی است،در واقع هم به کار گرفته میشود و همراه با عمل است،و هدف اصلیاش زندگی«خوب»است. بخش دوم مقدمه به سابقه و زمینهء موضوع ویتگنشتاین و حکمت میپردازد و معدود اشارات پیشینیان به این موضوع را معرفی میکند؛چنانکه برمیآید،جنبهء حکمتآمیز تفکر و شخصیت ویتگنشتاین پیش از کتاب ویتگنشتاین و حکمت مغفول بوده است.بخش سوم مقدمه هم نگاهی است کلی و اجمالی به چهار فصل رساله. اما فصل یک که به معرفی و شرح مختصر مواضعی اختصاص دارد که ویتگنشتاین در آنها واژهء«حکمت»یا واژهای همخانواده با آن را به کار برده است؛این مواضع-در یادداشتها و گفتگوها و نامههای او-حدود بیست مورد است.(حکمت،موضوعی نبوده است که ویتگنشتاین در دورهای بهطور خاص دربارهاش اندیشهورزی کرده و نکتههای فراوان نوشته باشد،سخنان او در اینباره اندک است و استطرادی).برمبنای همین معرفی است که در پایان فصل،تلقی کلی ویتگنشتاین از حکمت توضیح داده میشود،فهمی که با برداشت فهم عرفی مبنا قرار گرفته در کتاب کاملا سازگار است؛مطابق این تلقی،حکمت-همچون سایر امور ناگفتنی از دید ویتگنشتاین-باید در رفتار آدمی یا در اثر او تجلی و تجسم بیابد نه اینکه مستقیم به زبان بیاید و موعظه شود.حکمت نیز،همچون اخلاق و دین و هنر امری است ناگفتنی؛امری است نشاندادنی. فصل دوم-که بهزعم خود نویسنده مهمترین فصل پژوهش است-به«فلسفهء»ویتگنشتاین میپردازد.عنوان بخش اول این فصل«راه فلسفیدن»است؛در این بخش مراحل روش فلسفی ویتگنشتاین و هدفهای آن معرفی و به پیوند نزدیک آنها با حکمت اشاره میشود.مؤلفههایی از روش فلسفی ویتگنشتاین-که به زعم نویسنده آن را حکمتآمیز میکنند-عبارتاند از:تأکید بر بلد بودن و سردرآوردن برای حل مسئلهء فلسفی؛اهمیت"دیدن"، دیدن همان چیزهایی که چون مقابل چشمانمان قرار دارند آنها را نمیبینیم؛توصیف به جای"تبیین"،که کار علم است نه فلسفه؛یادآوری امور آشنایی که از قضا به علت همین آشناییشان فراموششان کردهایم؛دید کلی و روشنی
خلاصه ماشینی:
"مؤلفههایی از روش فلسفی ویتگنشتاین-که به زعم نویسنده آن را حکمتآمیز میکنند-عبارتاند از:تأکید بر بلد بودن و سردرآوردن برای حل مسئلهء فلسفی؛اهمیت"دیدن"، دیدن همان چیزهایی که چون مقابل چشمانمان قرار دارند آنها را نمیبینیم؛توصیف به جای"تبیین"،که کار علم است نه فلسفه؛یادآوری امور آشنایی که از قضا به علت همین آشناییشان فراموششان کردهایم؛دید کلی و روشنی که به ما فهم امور را میدهد نه اطلاع جدیدی دربارهء آنها،عمل کردن به این روش فلسفی مستلزم"غلبه بر اراده" است و نتیجهء آن حل قاطع مسئله،یعنی همان انحلال است و درمان و صلح در افکار و عدالت نسبت به"واقعیات".
البته نویسنده،تفکر ویتگنشتاین را همچون"نظام"ی فلسفی درنظر نمیگیرد؛صرفا از منظری دیگر،متفاوت با منظر بخش اول،به این تفکر مینگرد و میکوشد جنبههای حکمتآمیزش را نشان دهد:تأکید بسیار بر پراکسیس و عمل،تأکید بر تفاوت و تکثر،وجه خودشناسی در ایدهء سولیپسیسم(خود تنهاانگاری)،وجه انسانشناسی در روانشناسی فلسفی،وجه اگزیستانسیل،وجه تربیتی،وجه هنری و ادبی، اهمیت اقناع و وجه جدلی،اهمیت طنز،اهمیت دیالوگ،و نهایتا این واقعیت که تفکر ویتگنشتاین را نمیشود ذیل هیچ"ایسم"ی گنجاند و فلسفه برایش "شغل"نبود بلکه نوعی زیستن بود،همه شواهدی است که به زعم نویسنده تفکر ویتگنشتاین را در ادامهء سنتهای حکمی قرار میدهد."