چکیده:
تاریخ و فرهنگ جامعه ایران با دین آمیخته است.جامعه ایران یک جامعه دینی است که در آن فقها و مراجع تقلید بعنوان پیشوا و الگوی مذهبی در سیاست نقش بارز داشتهاند.بخش عمدهای از تحولات تاریخ ایران اختصاص به تعاملات میان علمای دینی و حکام سیاسی دارد.شاید عمده ترین چالش و قابلتوجهترین برخورد میان فقها و حکومت در زمان پهلوی دوم رخ داده است که منجر به سقوط آن حکومت شد.شیوه عملکرد رژیم پهلوی و واکنش علمای دینی در رخداد چنین سرانجامی محل تأمل است.این مقاله قصد دارد با بررسی روند تعاملات میان محمد رضا شاه پهلوی و برجستهترین علمای دینی وقت،نگرش و کنش و واکنشهای فقها را در مقاطع مختلف مورد تحلیل قرار داده و در نهایت به دستهبندی مواضع اتخاذ شده بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"حکیم از طرف دولت ایران بهعنوان مرجع اعلم شناخته شدند،اما از آنجا که در ایران حضور نداشتند و نیز روابط دو کشور ایران و عراق چندان حسنه نبود که اتباع دو کشور به راحتی بتوانند با یکدیگر مراوده داشته باشند،لذا نقش چندانی در امور سیاسی یا دینی در درون جامعه ایران نتوانستند ایفا نمایند،لذا موضوع بحث این مقاله قرار نمیگیرند و تمرکز بر مراجع تقلید حوزه علمیه قم است که پیشتر اشاره شد.
در کل از لحاظ نظری ایشان نظام حکومتی وقت را مشروع میدانستند ضمن اینکه سعی میکردند در برخورد با امور سیاسی محتاطانهتر عمل کنند اما بتدریج و بدلیل اجرای سیاستهای نامطلوب دولت به عرصه سیاست نیز وارد شدند و اواخر این دوره صریحا بر استبدادی و استعماری بودن رژیم و برچیده شدن آن تاکید کردند3.
مواضع مراجع تقلید دوران 37 سال سلطنت محمد رضا شاه را میتوان در دو دسته کلی مورد بررسی قرار داد که این ناشی از پیروی ایشان از دو نظریه فقهی شیعه در باب حکومت است:1-نظریه نظام سیاسی مشروطه 2-نظریه ولایت فقیه.
امام خمینی تنها مرجعی است که با پیروی از نظریه ولایت فقیه از همان اوایل دهه 40 دیگر رژیم سلطنتی محمد رضا شاه را مشروع نمیدانستند و اعتقاد به حکومت اسلامی داشتند که در رأس آن یک فقیه جامع الشرایط بدلیل احاطه بر حوزه مسائل دینی میبایست تصدی امور مملکت را برعهده بگیرد،لذا اعتقاد به برکناری رژیم پهلوی داشتند."