چکیده:
صدرالمتألهین، با توجه به مراجعات فراوانی که در تفسیرها و شرح اصول کافی به آیات و احادیث معصومان ( داشته، به هریک از آنها به نوعی تمسک جسته است و به سه شیوه در برخی از نصوصی که شأنیت طریقیت در استنباط معارف عقلی را داشتهاند، تمسک نموده است. بنابر این، نوشتار حاضر بر این ادعاست که صدرالمتألهین در نوع رابطهای که بین نص و معارف عقلی جستوجو میکند، نوعی روش نیمهپنهان در بهرهبرداری از نص دینی (آیات و روایات)، از خود بهجای گذارده است. بررسی و کشف این روش به هرچه بهتر و بیشتر شناختن روش صدرا در استنباطات عقلی او از نصوص کمک شایانی مینماید. ناگفته نماند که این فرضیه، مدعای صرف نیست، بلکه برای آن در هریک از مراحل در وسع این گفتار شواهد و قراینی ارائه گردیده است. در برخی از مواقع نقش نص در استنباط و اصطیاد معارف عقلی سهم مستقلی را به خود اختصاص داده است. روش سهگانة یادشده توانسته است مدعا و فرضیة این نظریه را در این گفتار پوشش دهد.
Mulla Sadra has many references to Quran’s verses and narrations in his interpretation and description of ‘Osool Kafi’; and refers to each one in a different way. He refers to the religious texts which are appropriate means of inferring rational knowledge in three different ways. This article claims that while Mulla Sadra searches for the relation between religious texts and rational knowledge، he uses a kind of half-hidden method in getting use of religious texts (Quran’s verses and the narrations). Investigation and discovery of this method helps us to understand the method of his rational inferences from these texts much better. It should be mentioned that this hypothesis is not a mere claim rather I have presented some indications and clues in each step، as much as possible in this writing. In some cases، religious texts have a special role in the inference and deduction of rational knowledge. The above mentioned triad method proves the claim and hypothesis of this theory.
خلاصه ماشینی:
"توضیح مطلب اینکه، باید دید صدرالمتألهین برای استخراج و اصطیاد معرفت عقلی، چگونه توانسته به آیه و یا روایتی تمسک جسته و حکم و معرفت عقلی را با چه شیوه و روشی از آنها کسب کند؟ آیا از آیات و روایات بهطور یکسان استفاده کرده است؛ بهاین معنا که از خود آیات و روایات فینفسه و بدون در نظرگرفتن مقدمات عقلی و برهانی برای حصول یک حکم و معرفت ضروری و عقلی توانسته به یک معرفت عقلی و ضروری مستقل از هر معرفت عقلی دیگر که قبل از آن بوده، دست یابد، یا نه؟ و در صورت موفقیت، آیا با تمامی آیات و روایات چنین برخورد نموده است؟ یعنی صرفنظر از علم و آگاهی در این خصوص که معرفت و یک حکم عقلی و فلسفی وجود دارد یا نه، آیا با تمامی آن نصوص اینگونه برخورد نموده و به اثباتگری کامل آن میپرداخته و رأسا برداشت عقلی و یک حکم ضروری را از دلیل نقلی اصطیاد میکرده و یا در مواجهه با نصوص، به طرق و روشهای نازلتری رفتار مینموده است؟؛ بهاین بیان که ممکن بوده به آیه و یا روایت به دید استقلالی بهمنظور استنباط و اصطیاد عقلی حکمی از آن بهگونة اثباتگری کامل نگاه نمیکرده، بلکه از نصوص بهعنوان مؤید و تأییدی در کنار یک دلیل عقلی ویا بهعنوان شاهدی برای حکمی و معرفتی عقلی که قبلا برای فیلسوف یا متکلم، محرز وحاصل بوده، بهره گرفته است؟ باید در این فصل به کاوشی جدی و حساس در این مورد پرداخت."