چکیده:
نظریه روایتی تودوروف (Todorov) و روش او در بررسی روایتهای اسطوره ای از جمله پژوهش هایی است که در روشن کردن سازوکار روایتها و به طور خاص قصه های عامیانه به موفقیتهای چشمگیری دست یافته است. وی این نوع قصه ها را از جنبه های مختلف مورد توجه قرار داده و در بحث از وجوه روایتی قصه ها به ارتباط میان شخصیتهای قصه پرداخته است. منظور از وجوه روایتی در نظریه تودوروف، جنبه های مختلف حاکم بر روابط میان شخصیتهای قصه است . از آنجا که شخصیت یکی از عناصر اساسی هر قصه ای است، درک ارتباط متقابل شخصیتهای داستان در شناخت سازوکار قصه و چگونگی شکل گیری آن بسیار ضروری است. این نوشته ضمن برشمردن ویژگیهای روایتهای اسطوره ای، هزارویک شب را به عنوان روایتی اسطوره ای و از جنبه وجوه روایتی آن بررسی می کند. به این منظور ابتدا درباره نظریه تودوروف و وجوه روایتی مورد نظر او شرحی مختصر داده می شود و سپس چگونگی ارتباط شخصیتها در روایتهای هزارویک شب، مورد توجه قرار می گیرد و در نهایت بر اساس شکل و کارکرد وجوه روایتی در چگونگی آغازشدن قصه و تداوم و پایان آن، روایتهای هزارویک شب در شش گروه طبقه بندی می شود.
خلاصه ماشینی:
"نقض عهد،شکلی از زیر پاگذاشتن اصل وفاداری است که بیتردید به مجازات فرد خاطی منجر میشود؛بازکردن در ممنوع در داستانهای«حسن بصری»،«جانشاه و شمسه»، «ابو محمد تنبل»و«جوان و مشایخ گریان»،موردی از نقض عهد است که وضعیت شخصیت را تغییر میدهد و او را به دردسر میاندازد با این تفاوت که حسن بصری و جانشاه،بعد از بازکردن در ممنوع به عشق دختر شاه پریان گرفتار میشوند و سرانجام با کمک یک شخصیت یاریگر،راهی برای وصال معشوق مییابند اما در حکایت جوان و مشایخ گریان،جوان عاشق و همۀ مشایخی که پیشتر تجربۀ او را از سر گذراندهاند به دلیل نقض عهد از معشوق خود دور میافتند و به اندوه ابدی دچار میشوند.
در این نوع حکایتها نیز پیشبینیها اغلب محقق میشوند و شخص حقهباز به هدف میرسد اما در صورتی که پیشبینی فرد،درست از کار در نیاید،وجه تمنایی داستان به نتیجۀ مطلوب نمیرسد؛برای مثال در حکایت چهارم«مکر زنان»،مردی برای اینکه زنی را از شوهرش جدا کند به حیلهای او را در مظان اتهام خیانت قرار میدهد اما پیشبینی او درست از کار در نمیآید؛بیگناهی زن ثابت میشود و مرد به خواست خود نمیرسد.
در روایتهای هزار و یکشب از وجه شرطی کمتر از دیگر وجوه روایتی استفاده شده و این ویژگی بیانگر قطعیت در روابط اشخاص قصههاست اما عاملترین شکل کاربرد وجه پیشبین را در داستانهای درونهگیری میبینیم که بر اساس مناسبات راوی و روایت گیر شکل گرفته است."