چکیده:
پس از نهضت ترجمه و انتقال نظریة شعری یونانی به حوزة اسلامی، رساله¬های شعری یونانیان موجی از نظریه¬پردازی را در میان فیلسوفان مسلمان ایجاد کرد؛ چنان¬که فارابی، ابنسینا، ابوالبرکات بغدادی، ابنرشد و خواجهنصیر طوسی هرکدام بخشی از آثارشان را به نظریة شعر اختصاص دادند. نظرگاه فیلسوفان از طریق کسانی چون حازم قرطاجنی وارد آثار مدرسة بلاغیون مسلمان هم شد. تا آنجا که به نظریة شعر مربوط می¬شود، فلاسفة مسلمان مترجم صرف آراء ارسطو به شمار نمیروند، زیرا تغییراتی مهم در نظریة یونانی¬نسب ایجاد کرده¬اند. .این مقاله، صرفا موضوع کارکردهای مدنی شعر را در بوطیقای فلسفی بررسی خواهد کرد. فیلسوفان مسلمان دو کارکرد اصلی برای شعر تعریف می¬کنند: معرفتی و تربیتی ـ اخلاقی. تمام گفتارهای آنان دربارة شعر و شاعری معطوف است به همین دو کارکرد. همچنین نظرات آنان دربارة شعر را هم باید در رساله¬های علم¬النفسی¬شان سراغ گرفت و هم در آثار منطقی و بوطیقایی آنها.
خلاصه ماشینی:
کارکردهاي شعر در نظر فيلسوفان مسلمان دکتر سيدمهدي زرقاني ٭ دانشيار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد چکيده پس از نهضت ترجمه و انتقال نظرية شعري يوناني به حوزٔە اسلامي ، رساله هاي شـعري يونانيـان موجي از نظريه پردازي را در ميان فيلسوفان مسلمان ايجـاد کـرد؛ چنـان کـه فـارابي ، ابـن سـينا، ابوالبرکات بغدادي ، ابن رشد و خواجه نصير طوسي هرکدام بخشي از آثارشـان را بـه نظريـة شـعر اختصاص دادند.
قوة مصوره يا خيال ، دومين حس باطني است که کار اصلي آن «حفظ اطلاعاتي اسـت که پنج حس مادي از طريق حس مشترک برايش ارسال کرده اند، بعد از اينکه اطلاعـات مذکور از دسترس حس هاي مذکور خارج شدند» (ابـن سـينا، ١٩٥٣ب : ١/ ٣٣؛ ١٣٨٥: ١/ ١٧٩؛ ابن رشد، ١٩٤٧: ٥٤).
اگر فرضية «اشـکال نمـادين » ارنسـت کاسـيرر را بپـذيريم کـه مطـابق بـا آن ، صورت هاي سمبليک موجود در جهان شاعرانه ، کـارکرد معرفتـي دارنـد (کاسـيرر، ١٣٧٨)، مي توان گفت دست کم بخشي از معرفت آدميان ناشي از فعاليت همـين قـوه اسـت و در اين صورت ، با فيلسوفان خود هـم داسـتان خـواهيم شـد کـه صـناعت شـعر را در زمـرٔە صناعت هاي منطقي قرار مي دهند و برايش کارکرد معرفتي و تربيتي قائل مي شوند.
اصالت «تخييل » در شعر، در نظر فيلسوفان مسلمان چندان است که تصريح مي کنند «غرض از سرودن شعر، تصديق نيست ، بلکه تخييلـي اسـت کـه در روان آدمـي قـبض و بسطي پديد آورد» (ابن سـينا، ١٩٦٦: ١٧؛ ١٩٥٤: ٢٤؛ فـارابي ، ١٩٦١: ١٣٥، بـه نقـل از محمـدکمال ، ١٩٨٤: ١٣١؛ بغدادي ، ١٣٥٧: ١/ ٢٧٧؛ خواجه نصير طوسـي ، ١٣٥٥: ٣٤٢ و سـهروردي ، ١٣٦٧: ٨٢).