چکیده:
در این مقاله، موضوعات اصلی و جستار¬مایه¬های نظریۀ «گونه¬های سخن» و «گونه¬های ادبی» بررسی و تحلیل می¬شوند. این گزارهها عبارتاند از: 1- گونه الگوی کنش گفتاری مکرر است که باعث تولید گفتار در موقعیت¬های مشابه می¬شود و گونهها صرفا ساختارهایی برای ردهبندی متون نیستند؛ 2- هر نوع گفتاری وابسته به گونه یا گونه¬های ویژه¬ای است و یک فرد خود بهتنهایی نمی¬تواند گونه¬ای بیافریند که سابقه¬ و پیشینه¬ای نداشته باشد؛ 3- نویسندگان و شاعران بدون مدد جستن از گونه¬های ادبی قادر به خلق اثر نمی¬شوند، اما به مدد نیروی خلاقۀ خود میتوانند در قوانین و قواعد گونه¬های ادبی دخلوتصرف کنند؛ 4- در نظریۀ انواع ادبی معاصر بر نقش پویا و دگرگون¬پذیر گونه¬های ادبی تأکید می¬شود و آنها را بهعنوان الگوهایی ثابت و پایدار لحاظ نمی¬کنند؛ بنابراین تطور گونه¬ای ادبی ممکن است منجر به مرگ آن شود؛ 5- یک متن یا سخن خاص ممکن است مرتبط با چند یا چندین «گونه» باشد؛ هیچ گونه¬ای منفرد و مجزا نیست؛ 6- گونه¬های سخن و گونه¬های ادبی صرفا برای طبقه¬بندی نیستند، بلکه نقشی تأویلی هم بر عهده دارند و بهعنوان عاملی ارتباطی بین گوینده و مخاطب عمل میکنند.
خلاصه ماشینی:
اين گزاره ها عبارت اند از: ١- گونه الگوي کنش گفتاري مکرر است کـه باعث توليد گفتار در موقعيت هاي مشابه مي شود و گونه هـا صـرفا سـاختارهايي بـراي رده بنـدي متون نيستند؛ ٢- هر نوع گفتاري وابسته به گونه يا گونه هـاي ويـژه اي اسـت و يـک فـرد خـود به تنهايي نمي تواند گونه اي بيافرينـد کـه سـابقه و پيشـينه اي نداشـته باشـد؛ ٣- نويسـندگان و شاعران بدون مدد جستن از گونه هاي ادبي قادر به خلق اثر نمي شوند، اما به مدد نيروي خلاقـة خود مي توانند در قوانين و قواعد گونه هاي ادبي دخل وتصـرف کننـد؛ ٤- در نظريـة انـواع ادبـي معاصر بر نقش پويا و دگرگون پذير گونه هاي ادبي تأکيد مي شود و آنها را به عنوان الگوهايي ثابـت و پايدار لحاظ نمي کنند؛ بنابراين تطور گونه اي ادبي ممکن است منجر به مرگ آن شود؛ ٥- يک متن يا سخن خاص ممکن است مرتبط با چند يا چندين «گونه » باشد؛ هـيچ گونـه اي منفـرد و مجزا نيست ؛ ٦- گونه هاي سخن و گونه هاي ادبي صرفا براي طبقـه بنـدي نيسـتند، بلکـه نقشـي تأويلي هم بر عهده دارند و به عنوان عاملي ارتباطي بين گوينده و مخاطب عمل مي کنند.
با اين همه برخي از نظريه پردازان در باب گونة ادبي ويژه يا گونـة سـخن خاصـي نظريه پردازي کرده اند؛ براي مثال ميخاييل باختين به تحليل گونه شناختي رمان پرداخته و تزوتـان تـودروف نيـز داسـتان کوتـاه پليسـي و گونـه اي از متـون روايـي موسـوم بـه داستان هاي شگرف ٢ را تحليل گونه شناختي کرده است .