چکیده:
در دوره صفوی، با مهاجرت گسترده هنرمندان و شعرای ایران به سرزمین هند روبرو هستیم که اوج این
مهاجرتها در دوره سلطنت شاه طهماسب است. طبع مالیخولیای او، حرص مفرطش در ثروت اندوزی، عدم تمایل
به سرمایهگذاری در توسعه و تحول هنر و ادب و قطع حمایت از هنرمندان و شعرا، و اخراج نقاشان و هنرورزان از
کتابخانه سلطنتی و... به مهاجرت گسترده اهل علم و ادب و هنر به سرزمین هند انجامید. حمایت دربار گورکانی از
هنرمندان و شعرای ایرانی، مهاجرت بیشتر این جماعت را برانگیخت و در پی آن، مکاتب نوین هنری و ادبی در کشور
هند به وجود آمد. همایون و اکبر شاه و نیز دولتمردانی چون خانخانان عبدالرحیم و نواب ظفرخان، همواره با شعرا و
هنرمندان مصاحبت داشتند و از حمایت و ترغیب آنان غافل نبودند. در دوره اکبرشاه، بیش از یکصد تن از نقاشان
هندو تحت تعلیم نگارگری ایرانی قرار گرفتند که ثمره این آموزش، ایجاد مکتب نگارگری ایران و هند است. در دوره
جهانگیر شاه برحسب علایق این پادشاه، گرایشهای متفاوتی همچون پرتره سازی، نمایش صحنههای درباری،
نقاشی از طبیعت، گلها و حیوانات
و... پدید آمد. نیز از مشخصات نقاشی این دوره نفوذ هنر غرب در نگارگری و ایجاد مرقعات است که جای
کتابهای مصور دوره اکبرشاه را گرفتهاند. در دوره شاه جهان نیز مرقع سازی و شبیه سازی رواج داشت، اما در این
دوره، نخستین گامها در جهت تمرکز زدایی نقاشی برداشته شد و این هنر از انحصار دربار شاهی خارج گردید و با
پراکنده شدن نقاشان در دربارهای محلی، راه برای محلی شدن نقاشی در دوره اورنگ زیب، هموار شد.
خلاصه ماشینی:
"». 48 به طوری که شرح داده میشود این مهاجرتها از ابتدای شکلگیری دو خاندان صفوی و گورکانی یعنی در زمان حکومت شاه اسماعیل اول، مقارن با سلطنت بابر شروع میشود و در زمان همایون و اکبر، معاصر با شاه طهماسب به اوج خود میرسد، به طوری که همایون که در هنگام پناهندگیاش به ایران با نقاشان مکتب تبریز، ملاقات و آشنایی حاصل کرده بود، تمامی تلاش خویش را در جذب آنها به دربارش به کار گرفت تا آنجا که حمایت دربار گورکانی از هنرمندان و شعرای ایرانی سبب ساز مهاجرتهای گستردهای گشت که در پیامد آن مکاتب نوین هنری و ادبی زاده شد.
شاردن میگوید که ماجراهای خونین سیاست کردنهای شاهان صفوی بیشتر در مورد رجال دربار، مقربان درگاه و محبوبههای شاه اتفاق میافتاد تا عامه مردم، شاردن، پیشین، ج 8 ، صص 6 ـ 155، 196، 242 و غیره؛ قاضی احمد در خلاصة التواریخ، ص 156 و اسکندربیک در عالم آرای عباسی، ص 159 نیز بیتی از خواجه جلالالدین محمد تبریزی، وزیر شاه اسماعیل اول که در زمان جلوس شاه طهماسب در آتش سوزانده شد نقل کردهاند که گویای حقیقت فوق است: گرفتم خانه در کوی بلا در من گرفت آتش کسی کو خانه در کوی بلا گیرد چنین گیرد بوداق نیز در برگ 300 این حکایت را ثبت کرده است."