خلاصه ماشینی:
"پاراگراف نخست این فصل در حکم مقدمهی دومی است که بخش دیگری از روایترا در زمانی دیگر آغاز میکند:«بیش از یکسال قبل،در آن شبی که گروه ضربت نازی به خانه-مدرسه آمد،برای خانوادهیژوزف چه اتفاقی افتاد؟آیا آنچه خانم کراس میگفت حقیقت داشت؟آیا آنها همسر ژوزف را با خودشان برده بودند؟آیا آنهابازگشته بودند و خانه را با بچههای ژوزف منفجر کرده بودند؟»(ص 48)این فصل روایتی از شب حملهی گروه ضربت نازیهابه منزل ژوزف است؛شبی که پیش از این به عنوان معمایی در طی داستان و ماجرا تعلیق یا سوسپانسیونی را پدید آورده است.
»(ص 98)توجیه روایی نویسنده برای ادامهی داستان دراین دهکده-علاوه بر اینکه باید مسیر حرکت شخصیتها را به سوئیس نزدیکترکند و در عین حال باید مواجههای تصادفی با ادیک را صورت بندد-اینگونهبیان میشود:«تا حدودی فکر غذا و استراحت از دلایلی بود که روث،برونیا و جانرا به آنجا کشاند،و تا حدودی هم این حقیقت که همه داشتند به آنجا میرفتندآنها را تحت تأثیر قرار داد،وگرنه هیچ دلیلی برای ولگردی در پوسنوجود نداشت و روث مایل نبود بدون ادیک به سمت سوئیسبرود.
بچهها در یک واگن به صورتی متراکم با دیگر مسافران سوار شدهاند؛پس از توصیف ابتدایی فصل،نویسنده فضایی را بینبچهها ترسیم میکند،بدون ذکر ازدحام جمعیتی که در اطراف آنها قرار دارند؛ظاهرا گمان نویسنده بر آن بوده است که تصویرابتدایی از پناهندههایی که واگنها را انباشتهاند برای فضاسازی و توصیف موقعیت کافی است،در حالی که در چند صفحهیبعد،با مرور گفتوگوهایی میان شخصیتها و نیز یک برش زمانی به گذشته که در ذهن روث اتفاق میافتد،چندان نمیتوانموقعیت ایشان را تشخیص داد."