چکیده:
در این مقاله می کوشیم جایگاه آزادی اصیل را، بنا بر تفسیر هایدگر، در تفکر کانت نشان دهیم. به نظر هایدگر فراروی و استعلای آدمی، اساس آزادی است. انسان به سبب نسبت خاصی که با هستی دارد می تواند از سطح موجودات به سوی خود وجود فرا رود و خود را از روزمرگی و موجود بینی آزاد سازد. به نظر هایدگر، کانت به این حقیقت که ذات آدمی در استعلایی بودن و فرا روی اوست، گرچه شاید به نحوی مبهم، متفطن گردیده و آن را اساس نقد خویش در هر سه ساحت نظر، عمل، و مواجهه با زیبایی قرار داده است. در نقد اول آزادی در ساحت شناخت بدین نحو آشکار می شود که شناخت مستلزم یافت پیش مفهو می از موجودات است. در اخلاق، آزادی در تبعیت از قانون و خود انگیختگی اراده ظهور می کند. ولی در ساحت مواجهه با امر زیبا آزادی محدود به هیچ قید و شرطی نیست و به عبارت دیگر از قید، مفاهیم، غایت، تملک و قوانین از پیش تعیین شده رهاست. بنابراین، آزادی در ساحت هنر، آزادی اصیل است؛ پس آنتولوژی (هستی شناسی) تقدیر و مواجهه با زیبایی برای نقد اول و دوم و سوم، اساسی است؛ چرا که هنر و مواجهه با امر زیبا به طور کامل، به واسطه مشارکت لذت بخش در هماهنگی، اساس عقل نظری و عملی و قوه حکم را آشکار می کند.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین،آزادی در ساحت هنر،آزادی اصیل است؛پس آنتولوژی(هستیشناسی)تقدیر و مواجهه با زیبایی برای نقد اول و دوم و سوم، اساسی است؛چرا که هنر و مواجهه با امر زیبا بهطور کامل،به واسطه مشارکت لذتبخش در هماهنگی،اساس عقل نظری و عملی در قوه حکم را آشکار میکند.
(بیمل،1381،ص 127) در این مقاله با توجه به تفسیر هایدگر از کانت،به بررسی استعلا که اساس و بنیاد آزدی آدمی است در سه ساحت نظر،عمل و مواجهه با زیبایی(نقد اول و دوم و سوم)بپردازیم و از این طریق نظر کانت را در باب آزادی آدمی در هر ساحت تبیین کنیم.
اما نقش کلیدی قوه حکم در موجهه با امر زیبا آن است که هماهنگی اصیل میان وجود و تفکر(وجود من و موجود)یا طبیعت و من را به منصه ظهور میرساند و این نشانگر"وحدت استعلا"است که اگرچه ناشناختنی است،اما گذر از شناخت به اخلاق را میسر میکند.
هنر نابغه نه تبعیت محض از سنت است (چرا که در این صورت دیگر خلاق نیست)و نه رها کردن کامل آن،زیرا اولا رهایی کامل از سنت امکانپذیر نیست،به این دلیل که ما خواهناخواه در فضای سنت بهسر میبریم و سنت به ما داده شده است و علاوه بر آن در افق سنت است که میتوانیم ابداع و نوآوری داشته باشیم، اما نابغه تابع قوانین موجود و از پیش تعیینشده نیست بلکه او در سنت به ابلاغ و نوآوری میپردازد و قوانین از هنر او استخراج و استنباط میگردد و به همین معنا او در ابداع و آفرینش کار هنری خویش آزاد است و به عبارت دیگر نابغه خودش به هنر قانون میدهد و قانوندهی او براساس استعلا و آزادی او است."