چکیده:
این مقاله در پی آن است که با رویکردی توصیفی کلیت وجودشناسی ابن عربی را در قالب کلی ترین قضایای وجودشناختی که از سخنان وی استنباط می شود عرضه کند. مقصود از کلی ترین قضایای وجود شناختی اصول وجودشناختی ای است که هم بر مراتب الاهی وجود صادق اند و هم بر مراتب خلقی وجود. تلاش شده است که به شمارش این اصول اکتفا نشود، بلکه علاوه بر آن به نقش تبیینی آنها نیز اشاره شود. در این مقاله هفت اصل اساسی وجود شناختی تقریر شده است. شاید با کاوش بیشتر بتوان به اصول بیشتری دست یافت.
خلاصه ماشینی:
"ابن عربی در مقام اشاره به این وحدت میگوید:«پس اسماء الاهی را اثبات نمیکند مگر افعال او و افعال او عبارت است از تو و محدثات»(همان،ص 95)؛«پس هرچه که ادراک میکنیم همان وجود حق است[که]در اعیان ممکنات[ظاهر شده است](همان،ص 102)؛ «پس اوست که در مسمای مخلوقات و مبدعات سریان دارد».
(همان،ج 4،ص 166) همانطور که در بحث از اصل وحدت وجود اشاره شد،اصل تجلی و ظهور نه صرفا برای تبیین ممکنات بلکه برای تبیین اتصاف وجود واحد به اسماء و صفات الاهی نیز ضرورت دارد:آن وجود واحد لا بشرط،که بهحسب تعریف در مقام اطلاق خود متعین به تعیناتی از قبیل علم و قدرت و حیات و غیره نیست،برای اتصاف به این تعینات باید ظهور و تجلی کند؛ یعنی کمالاتی را که به نحو اندماجی و غیرممتاز از هم واجد است ابراز کند.
این اصل بدین معنی است که آن وجود لا بشرط در کسوت تعینات متوالی که هرکدام کمفروغتر از تعین قبلی است ظاهر میشود و مرتبه به مرتبه از اطلاق خود تنزل میکند تا برسد به ظهور و تنزل او در عالم مادی که پایینترین مرتبه است و کمترین بهره را از کمال وجودی دارد.
(همان،ص 203-204) آیا کمال یافتن حق با خلقت عالم به معنای نیازمندی حق تعالی به عالم است؟پاسخ ابن عربی به این سؤال این است که حق تعالی از حیث ذات خود مستغنی از عالم است،لکن از حیث الوهیت و ربوبیت خود،که همان مقام ظهور حق به صورت اسماء الاهی است،نیازمند عالم است."