چکیده:
در این مقاله می کوشیم با استناد به آثار خود علامه بررسی کنیم که آیا او در حقیقت یک متکلم است، یا یک فیلسوف. بر اساس این پژوهش، فقط در هشت مورد علامه در مواجهه با فلاسفه آراء متکلمین را بر فلاسفه ترجیح داده است. البته سه مورد از آنها مخدوش بوده و متکلم خواندن علامه موجه نیست. همچنین بیست و یک مورد از مواردی که علامه در رویارویی با آراء کلامی، نظرات فلاسفه را بر نظرات متکلمین ترجیح داده، ذکر شده است. در بخشی از مقاله، دیدگاه اشمیتکه مبنی بر متکلم بودن علامه بررسی و نقد شده و در پایان بر این نکته تاکید شده است که علامه قطعا یک فیلسوف اسلامی است، نه متکلم و انتساب علامه به هر دو حوزه به جهت اختلاف شدید در آراء بنیادین کلامی و فلسفی ممکن نیست.
خلاصه ماشینی:
"به نظر نگارنده،علت اصلی فقدان آثار فلسفی علامه این است که احتمالا چون وی در آثار فلسفیاش به نقد آراء متکلمین پرداخته و بسیاری از آراء حکماء را قبول کرده است،متحجرین در طول تایخ نمیخواستند نام علامه حلی که از برجستهترین علمای شیعه است به عنوان فیلسوف مطرح شود و گمان میکردند گرایش علامه به آراء حکماء که بعضی از آنها-در ظاهر-مخالف با شریعت و روایات است موجب خدشهدار شدن شخصیت و اعتبار علمی علامه میشود؛و لذا چهبسا آثار او را از میان بردند تا در تاریخ وجهه علامه به عنوان یک متکلم باقی بماند.
(حلی،1399،ص 78)اما در نهج المسترشدین از قول متکلمین این نظر حکماء را مخالف با قدرت الاهی دانسته و تحت عنوان«فی انه قادر خلافا للفلاسفه» (همو،بیتا،ص 37 و 38)رد کرده است و همچنین از قول متکلمین در کتاب انوار الملکوت تحت عنوان«ان القدیم لا یستند الی المؤثر»(همو،1363،ص 51)به نقد نظریه قدم عالم پرداخته و در نهایة المرام نیز در فصلی با عنوان«المسئله الثالثه:فی إبطال شبه الفلاسفه»(همو، 1419،ج 1،ص 136-179)بیست و دو دلیل فلاسفه در قدم عالم را میآورد و تکتک آنها را پاسخ میدهد.
(همان) در کشف المراد استدلال اول بر اثبات واجب را که همان طریق برهان صدیقین ابن سینا در اشارات و استدلالی لمی است تقریر میکند و بعد استدلال متکلمین را که از طریق حدوث عالم و بطلان دور و تسلسل است،میآورد و مدعی میشود که طریق اصلی همان طریق حکماست و طریق متکلمین باید به طریق حکما برگردد«هذا برهان قاطع أشار الیه فی الکتاب العزیز بقوله:أو لم یکف بربک انه علی کل شیء قدیر و هو استدلال لمی و المتکلمون قد الطریقة الاولی فلهذا إختارها المصنف علی هذه»(همو،1399،ص 305)علامه در نهج المسترشدین(همو،بیتا،ص 37)و باب حادی عشر(همو،1365،ص 7)برای اثبات واجب تعالی به همین برهان صدیقین تمسک کرده است و سخنی از طریق متکلمین به میان نمیآورد."