چکیده:
نقد روانشناختی از شاخههای پویای نقد ادبی معاصر است که خود زیرشاخههای متعددی دارد. یکی از آنها نقد از دیدگاه کارل گوستاو یونگ است. آثار هرمان هسه را میتوان از دیدگاه روانکاوانه یونگ بهخوبی نقد و تحلیل کرد، زیرا اندیشهها و افکار او در موارد زیادی به یونگ شبیه است. آنها با هم ارتباط مستقیم داشتند. هردو به سمبلها و نمادها علاقهمند بوده آنها را تفسیر و تحلیل میکردند. هسه نیز مانند یونگ درونگرا بود و به حقایق روانی فرد توجه داشت و در آثارش جنبههای اجتماعی کمرنگ است. هسه و یونگ علاقهمند به عرفان شرق از جمله عرفان هندیاند. هند حلقه زنجیری بود که یونگ و هسه را به هم پیوند داد. هندیها در جهان سمبلها زندگی میکنند، بر سمبلها تاثیر میگذارند و از آنها تاثیر میگیرند، اگرچه علاقهای به تفسیر آنها ندارند. سمبلها از موضوعات مورد علاقه یونگ و هسهاند و فراوانی آنها در آثار هسه زمینه مناسبی برای نقد و تحلیل از دیدگاه یونگ فراهم میکند. تفحص در سمبلها که به آنها نماد و رمز نیز گفته میشود و نقد کهنالگویی آثار ادبی، بهویژه آن دسته از آثاری که از اعماق روح و روان انسان برخاسته و درون گرایانهاند، شیوهای مناسب برای درک معانی پنهان و نهفته در لایههای روساختی و بیرونی است. این تحلیلها مشترکات و حقایق موجود در روان بشر را نیز نمایان میکند. در این مقاله سعی میشود با دیدگاهی روانکاوانه به نقد کهنالگویی داستان «سیذارتا»ی هرمان هسه پرداخته شود. الگوهای کهنی مانند رویا، سفر، قهرمان، آب، رودخانه و گذار از آن، آنیما، درخت و پیر خرد از نمادهای مهمی است که بهگونهای هماهنگ در این داستان گرد آمده و بیانگر تلاش انسان در فرآیند خودیابی و تفرد هستند. در این مقاله به بررسی این نمادها پرداخته میشود.
One of the dynamic branches of contemporary literary criticism is psychological criticism which، in turn، has several subdivisions. One such subdivision is based on Carl Gustav Jung's viewpoint. Hermann Hesse's works can be well criticized and analyzed through Jung's psychological point of view because his ideas and thoughts are in many ways similar to those of Jung. They were in close contact and communicated with each other. Both of them were interested in symbols and icons، as well as commenting and analyzing them. Hesse was as introvert as Jung was; he paid attention to psychological facts and social aspects are meager in his works. Hesse and Jung liked East mysticism including Indian Gnosticism. India was a link which joined Jung and Hesse. Indians live in the world of symbols; influencing on symbols، being influenced by them، although they didn't like to comment on them. Symbols are favorite subjects for Jung and Hesse and their dominance in Hesse's works provide an appropriate field for a critical analysis from Jung's point of view. An investigation of symbols and archetypical criticism of literary works، especially those works arising from the soul، is a suitable method for exploring the hidden meaning in exterior and surface-structural layers. These analyses may reveal common facts in human soul as well. In this article، the researchers attempt to criticize the Hermann Hesse's "Siddhartha"story based on archetypical approach.Archetypes such as dream، journey، hero، water، river and passing it ،anima، tree and old wiseman are within important symbols which are assembled harmoniously in this story. They r
epresent human effort in his individual and self-realization process. These symbols will be examined in details here in this article.
خلاصه ماشینی:
"خاستگاهنمادها در داستان سیذارتا خودآگاه نویسنده است که البته بیارتباط با ناخودآگاه نیستولی در آثار کهن معمولا نمادها به گونهای ناشناخته و ناآگاهانه به کار رفتهاند وخاستگاه آنها ناخودآگاه روان انسان بوده است.
با توجه به آنچه گفته شد،در سیذارتا خواب دیدن قهرمان در حقیقت بیدارینهفتههای ناخودآگاه خود او بوده که،با راه یافتن به خودآگاه،وی را دگرگون کرده واو را در مسیر خودیابی و تفرد قرار داده است.
هرمان هسه از خواب که هم نماد و هم بسترنماد است در سیذارتا بهره جسته تا آغاز فرآیند دگرگونی قهرمان و قرار گرفتن او را درمسیر تفرد نشان دهد.
سیذارتا نیز در آغاز داستان با انجام این آیین خود را از برخیآلودگیها پاک میکند و برای آغاز سفر به مقصد کمال آماده میشود.
خویشکاری او تا زمانی کهقهرمان به مقصد نرسیده ادامه داشت،ولی هنگامی که قهرمان به مقصد رسید و به تعالیو تمامیت دست یافت او نیز ناپدید شد زیرا رسالت وی به پایان رسیده بود و این درحالی بود که سیذارتا خود گیلکشی دانشمند شده با پیر خرد خود یگانه گشته بود.
گرچه این راه لغزان و دشواراست و سیذارتا گاهی میلغزد و میافتد،در نهایت پیروزمندانه از سفر بازمیگردد و درکنار رودخانه که نماد حیات و زندگی دوباره است خود را مییابد و خویشتن را پیدامیکند.
خویشتنی که چون رود هرلحظه روان است،در حالی که همیشه هست ونوبهنو متولد میگردد و هرمان هسه با شناخت سمبلهای موجود در فرهنگ هندیآگاهانه از آنها برای تبیین این معنا یاری جسته است."